توکیو ریونجرز پارت ۹
توکیو ریونجرز پارت ۹
سانزو : پس بالاخره بیدار شدی کوچولو
خیلی میترسیدم چون دستو پام بسته بود نمیتونستم کاریکنم انقدر محکم بسته بود که فکر میکردم الان دستم میشکنه باید چیکار کونم میترسم
میکو : م....من کجام تو کی هستی چرا منو اوردی اینجا ( با صورت و صدایی که ترس و ناراحتی ازش میبارید)
سانزو : اینجا من سوال میپرسم و تو جواب میدی ۲ تا سوال ازت دارم اول نقطه ضعف مایکی چیه دوم چجوری یه دختر وارد تومان شده
میکو : من ... من هیچی بهت نمیگمممممممم
برام مهم نیست چیکار کنیییییییی
سانزو : اوه اشکال نداره تا چند دقیقه دیگه خودت بهم میکی
اون پسر رفت سمت یه میز یه چیزی از روی میز برداشت اون ....اون برای اینه که مشتاش سنگین تر بشه فکنم قراره بد تموم بشه و برگشت سمت من میترسم ولی نباید مایکی یا تومانو لو بدم نباید به دوستام خیانت کنم اون اومد نزدیک و اون شیع فلزی رو دستش کرد
سانزو : اگه هیچی نگی برات بد تموم میشه
میکو : برام مهم نیستتتتت من تومانو لو نمیدممممممم
سانزو : با خودم گفتم یه دتر بیارم سریع همچیزو بهم بگه ولی شاید تومان جدا اینقدر هم بی مصرف نیست
بعد از گفتن این حرف یه مشت نصف زورش زد خیلی درد داره داره ...... از دهنم خون میاد نه نه لوشون نمیدم
سانزو : این یکی نصف درد بود اگه مقاومت کونی با ۱۰۰ درصد میزنم
میکو : من ......ب...برام مهم ....نی...ست ...هر ...کاری دوست داری ....بکن
سانزو : خیلی سر سختی ولی فایده ای نداره
بعد از گفتن این یه ضربه به تمام قدرتش زد
از دید راوی
از دهن میکو خون اومد و تا چند دقیقه از دهنش خون میومد
سانزو : هنوز به حرف نیومدی حیف نیست دختری به زیبایی تو اینقدر کتک بخوره
از دید میکو
بعد از مشت دوم هیچی نمیشنیدم به زور بیدار بودم و فقط دیدم داره حرف میزنه نفهمیدم چی گفت ولی شاد باز داره دارباره اینکه حرف بزنم حرف میزنه با اینکه نشنیدم چی گفت ولی جوابشو دادم
میکو : من ...........هی..چی .....بهت نمیگم
و سیاهی
از دید مایکی
خیلی نگران میکو ام اون سانزو ی گور به گور شده نمیدونه میکو خواهرمه اگه یه تار مو از سرش کم شه اونو میکشم داشتیم نزدیک میشدیم الان منو چیفیو میرسیم
بالاخره رسیدم بدوبدو رفتم دری که میکو توش بودو باز کردم
مایکو : هوی سانزوی عوضی به خواهرم دست نزننننننننن( با داد فرا بنفش)
سانزو : چی خواهر یعنی چی خواهرت پس اینطوری عضو تومان شد به هر حال اگه خواهرتو میخوای باید طسلیم شی
سانزو یه چاقو دراورد و زیر گلوی میکو گذاشت و میکو هم خونی بیهوش بود
مایکی : به ...چه جرعتی به خواهرم صدمه زدی میکشمتتتتتتتتتتتتتت دستتو از خواهرم بکش
راوی : اول سانزو جان خودتو مرده بدان و مایکی جان وحشی نشو ( مثل زمانی که میخواست کازو رو بکشه شده )
مایکی دوید سمت سانزو
سانزو : پس بالاخره بیدار شدی کوچولو
خیلی میترسیدم چون دستو پام بسته بود نمیتونستم کاریکنم انقدر محکم بسته بود که فکر میکردم الان دستم میشکنه باید چیکار کونم میترسم
میکو : م....من کجام تو کی هستی چرا منو اوردی اینجا ( با صورت و صدایی که ترس و ناراحتی ازش میبارید)
سانزو : اینجا من سوال میپرسم و تو جواب میدی ۲ تا سوال ازت دارم اول نقطه ضعف مایکی چیه دوم چجوری یه دختر وارد تومان شده
میکو : من ... من هیچی بهت نمیگمممممممم
برام مهم نیست چیکار کنیییییییی
سانزو : اوه اشکال نداره تا چند دقیقه دیگه خودت بهم میکی
اون پسر رفت سمت یه میز یه چیزی از روی میز برداشت اون ....اون برای اینه که مشتاش سنگین تر بشه فکنم قراره بد تموم بشه و برگشت سمت من میترسم ولی نباید مایکی یا تومانو لو بدم نباید به دوستام خیانت کنم اون اومد نزدیک و اون شیع فلزی رو دستش کرد
سانزو : اگه هیچی نگی برات بد تموم میشه
میکو : برام مهم نیستتتتت من تومانو لو نمیدممممممم
سانزو : با خودم گفتم یه دتر بیارم سریع همچیزو بهم بگه ولی شاید تومان جدا اینقدر هم بی مصرف نیست
بعد از گفتن این حرف یه مشت نصف زورش زد خیلی درد داره داره ...... از دهنم خون میاد نه نه لوشون نمیدم
سانزو : این یکی نصف درد بود اگه مقاومت کونی با ۱۰۰ درصد میزنم
میکو : من ......ب...برام مهم ....نی...ست ...هر ...کاری دوست داری ....بکن
سانزو : خیلی سر سختی ولی فایده ای نداره
بعد از گفتن این یه ضربه به تمام قدرتش زد
از دید راوی
از دهن میکو خون اومد و تا چند دقیقه از دهنش خون میومد
سانزو : هنوز به حرف نیومدی حیف نیست دختری به زیبایی تو اینقدر کتک بخوره
از دید میکو
بعد از مشت دوم هیچی نمیشنیدم به زور بیدار بودم و فقط دیدم داره حرف میزنه نفهمیدم چی گفت ولی شاد باز داره دارباره اینکه حرف بزنم حرف میزنه با اینکه نشنیدم چی گفت ولی جوابشو دادم
میکو : من ...........هی..چی .....بهت نمیگم
و سیاهی
از دید مایکی
خیلی نگران میکو ام اون سانزو ی گور به گور شده نمیدونه میکو خواهرمه اگه یه تار مو از سرش کم شه اونو میکشم داشتیم نزدیک میشدیم الان منو چیفیو میرسیم
بالاخره رسیدم بدوبدو رفتم دری که میکو توش بودو باز کردم
مایکو : هوی سانزوی عوضی به خواهرم دست نزننننننننن( با داد فرا بنفش)
سانزو : چی خواهر یعنی چی خواهرت پس اینطوری عضو تومان شد به هر حال اگه خواهرتو میخوای باید طسلیم شی
سانزو یه چاقو دراورد و زیر گلوی میکو گذاشت و میکو هم خونی بیهوش بود
مایکی : به ...چه جرعتی به خواهرم صدمه زدی میکشمتتتتتتتتتتتتتت دستتو از خواهرم بکش
راوی : اول سانزو جان خودتو مرده بدان و مایکی جان وحشی نشو ( مثل زمانی که میخواست کازو رو بکشه شده )
مایکی دوید سمت سانزو
۴.۶k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.