غم را روانه کرده ام به دور دست ها...
نشسته ام پشت پنجرهی بهار...
بوسه می زنم بر شعر، گل، قهوه و موسیقی
و مشت مشت شادی در خانه می پاشم...
می خندم
و به فاصله ی من تا من فکر می کنم...
قهوه ام را تلخ سر می کشم
و طعم گس زندگی را فراموش می کنم
قوی بودن انتخاب من است....
بوسه می زنم بر شعر، گل، قهوه و موسیقی
و مشت مشت شادی در خانه می پاشم...
می خندم
و به فاصله ی من تا من فکر می کنم...
قهوه ام را تلخ سر می کشم
و طعم گس زندگی را فراموش می کنم
قوی بودن انتخاب من است....
۷۵.۸k
۱۵ فروردین ۱۴۰۱