دوپارتی غمگین ازته۲
تهیونگ چون دهنش بسته بود نمیتونست حرف بزنه ولی با موافقت ا/ت چشاش چارتا شد
ناشناس : یک …… دو ….. سه.
بببووممممم ( مثلا صدای تیر )
ناشناس اومد دهن تهیونگ و دستاش رو باز کرد
تهیونگ : ااا…ت ا/ت ا/ته ی من … فرشتم زندگیم .. (با گریه ی خیلی شدید و عربده ) بیداررر شوووو ا/ت بیدار شووو خواهششش میکنم منو تنها نزار (گرریهههه)
تهیونگ : ازت انتقاممو میگیرم عوضی
ا/ت رو بلند کردم گریه کنان به سمت بیمارستان حرکت کردم
تهیونگ : کککممککک همسرم حالش خوب نیست بیهوش شدهههه
پرستار : اروم باشد اقا الان ایشون رو منتقل میکنم
(چند ساعت بعد )
تهیونگ : باورم نمیشه که از دستش دادم
من خیلی به اون بدی کردم ولی اون همچنان بهم عشق می ورزید ، دیگه کسی نبود که روز و شب حالمو بپرسه ، دیگه ا/ت نبود که برام غذا درست کنه و قلب تاریک و سیاه منو شاد کنه ،لعنتیی باید دیشب بهش اجازه میدادم بیاد پیشم بخوابه
دکتر : شما همسر کیم ا/ت هستید
تهیونگ : بله . بله خودم هستم. ا/ت زندست ؟ حالش خوبههه ؟
دکتر : بله ایشون الان بهوش اومدن ولی تا ۱ ساعت دیگه بیشتر بهوش نیستند
تهیونگ : با سرعت تمام رفتم پیش ا/ت : سلام نفسم زندگیم حالت خوبه
ا/ت: ت. تهیونگا
ته : جانم
ا/ت : خیلی دوستت دارم .. من عاشقتم با اینکه میدونم دوستم نداری ، لطفا بعد از من با کسی که عاشقشی ازدواج کن
ته با گریه ی شدید : منم عاشقتم ولی اینو بدون که تو تنها کسی هستی که از ته قلبم دوستت دارم
ا/ت : میشه برای اخرین بار بغلت کنم. ؟
تهیونگ : چرا که نه عزیزم
همیدگت رو بعل کردیم و اون یک ساعت باقی مونده رو توی بغل همدیگه گریه میکردیم
دکتر : اقای کیم تهیونگ لطفا از اتاق خارج بشید
تهیونگ : رفتم بیرون ولی همینطور داشتم با شدت خیلی خیلی زیاد و صدا بلند اشک میریختم و به خودم لعنت میدادم
( یک سال بعد )
ته: دلم برای ا/ت و خاطراتمون خیلی تنگ شده ، من با یه زنی که بهش هیچ علاقه ندارم ازدواج کردم ولی ا/ت رو هیچوقت فراموش نمیکنم
این بود زندگی سیاه و تاریک من البته بعد از ا/ت سیاه و تاریک شد
ناشناس : یک …… دو ….. سه.
بببووممممم ( مثلا صدای تیر )
ناشناس اومد دهن تهیونگ و دستاش رو باز کرد
تهیونگ : ااا…ت ا/ت ا/ته ی من … فرشتم زندگیم .. (با گریه ی خیلی شدید و عربده ) بیداررر شوووو ا/ت بیدار شووو خواهششش میکنم منو تنها نزار (گرریهههه)
تهیونگ : ازت انتقاممو میگیرم عوضی
ا/ت رو بلند کردم گریه کنان به سمت بیمارستان حرکت کردم
تهیونگ : کککممککک همسرم حالش خوب نیست بیهوش شدهههه
پرستار : اروم باشد اقا الان ایشون رو منتقل میکنم
(چند ساعت بعد )
تهیونگ : باورم نمیشه که از دستش دادم
من خیلی به اون بدی کردم ولی اون همچنان بهم عشق می ورزید ، دیگه کسی نبود که روز و شب حالمو بپرسه ، دیگه ا/ت نبود که برام غذا درست کنه و قلب تاریک و سیاه منو شاد کنه ،لعنتیی باید دیشب بهش اجازه میدادم بیاد پیشم بخوابه
دکتر : شما همسر کیم ا/ت هستید
تهیونگ : بله . بله خودم هستم. ا/ت زندست ؟ حالش خوبههه ؟
دکتر : بله ایشون الان بهوش اومدن ولی تا ۱ ساعت دیگه بیشتر بهوش نیستند
تهیونگ : با سرعت تمام رفتم پیش ا/ت : سلام نفسم زندگیم حالت خوبه
ا/ت: ت. تهیونگا
ته : جانم
ا/ت : خیلی دوستت دارم .. من عاشقتم با اینکه میدونم دوستم نداری ، لطفا بعد از من با کسی که عاشقشی ازدواج کن
ته با گریه ی شدید : منم عاشقتم ولی اینو بدون که تو تنها کسی هستی که از ته قلبم دوستت دارم
ا/ت : میشه برای اخرین بار بغلت کنم. ؟
تهیونگ : چرا که نه عزیزم
همیدگت رو بعل کردیم و اون یک ساعت باقی مونده رو توی بغل همدیگه گریه میکردیم
دکتر : اقای کیم تهیونگ لطفا از اتاق خارج بشید
تهیونگ : رفتم بیرون ولی همینطور داشتم با شدت خیلی خیلی زیاد و صدا بلند اشک میریختم و به خودم لعنت میدادم
( یک سال بعد )
ته: دلم برای ا/ت و خاطراتمون خیلی تنگ شده ، من با یه زنی که بهش هیچ علاقه ندارم ازدواج کردم ولی ا/ت رو هیچوقت فراموش نمیکنم
این بود زندگی سیاه و تاریک من البته بعد از ا/ت سیاه و تاریک شد
۳۶.۲k
۲۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.