پرنسس مرگ خواران پارت پنجم

هری:ا/ت واقعا ...یعنی تو....من....

تئو:باید همینجا کارشون تموم کنیم

ا/ت:نه تئو .می‌دونم چیک..

هری:در مورد چه کوفتی صحبت میکنی...ا/ت تو با احساساتم بازی کردی؟ ..یعنی همش فاکینگ دروغ بود

ا/ت :نه هری یه لحظه گوش کن

هری:به چی به دروغ هات ؟

تئو: باید بری من حافظشو دست کاری میکنم برو برو

(ا/ت سریع رفت)

تئو:گوش کن پاتر به درد نخور .چیزی فهمیدی که نباید میتونم همینجا نابودن کنم ولی فاکینگ نمیکنم .

هری:خفه شو ریدل ..

تئو:به چه جرعتی..چرا تا وقتی ا/ت کارشو انجام نداده لالمونی نمی‌گیری .
(ورد فراموشی)

(فردا صبح ا/ت پیش دراکو نشسته اون هری دیشب رو یادش نمیره ،حتی دلش نمی‌خواد دوباره بهش نگاه کنه)

هری:هعی ا/ت ..یه لحظه میای

دارکو:گمشو پاتر .اون نمی خواد باهات حرف بزنه

ا/ت:نه دراکو .مشکلی نیست .من میرم باهاش حرف بزنم

(ا/ت دنبال هری می‌ره)

هری :ا/ت چیزی شده؟ یعنی من کاری کردم که ازم دوری میکنی؟

ا/ت:چی؟ نه ...هیچی من...من...فقط...واقعا یادت نمیاد؟

هری:چی رو ..؟

ا/ت:ه...ه..هیچی..من..من در مورد درخواست فکر ک...

(هری میوفته)
ا/ت :ه...هری...هری ..هری
(هری رو تکون میده)
ا/ت :هرماینی ...هرماینی ..
(با داد)