رمان شراب خونی🤤🍷
#شراب_خونی
#part46
"ویو ات"
صبح از خواب بلند شدم...همه اتفاق های دیشب از جلوی چشمام رد شد...هه اون به من قول داده بود...تصمیمی گرفتم دیگه درموردش حرف نزنم و برم مدرسه...حتی با اینکه خیلی وقته عاشق کوک شدم🙂💕
"توی مدرسه"
ات:چطوری دایون؟
دایون:خوب تو چطوری؟
ات:خوبم
دایون:ات؟
ات:هوم؟
دایون:خیلی وقته اصلا به من محل نمیدی ...همش با کوک و تهیونگ و اون دختره ای...!
ات:دایون...لطفا از دستم نارحت نشو باشه؟
دایون:هه ناراحت نشم؟تو حتی زنگ تفریح ها هم با اونایی...!
دستام و واکردم و رفتم تو بغلش...راست میگفت اون دوست صمیمی من نه تهیونگ و جونگ کوک و بورام!
"راستی این عکسی که گذاشتم رو از توی گوگل دانلود کردم دایون "
#part46
"ویو ات"
صبح از خواب بلند شدم...همه اتفاق های دیشب از جلوی چشمام رد شد...هه اون به من قول داده بود...تصمیمی گرفتم دیگه درموردش حرف نزنم و برم مدرسه...حتی با اینکه خیلی وقته عاشق کوک شدم🙂💕
"توی مدرسه"
ات:چطوری دایون؟
دایون:خوب تو چطوری؟
ات:خوبم
دایون:ات؟
ات:هوم؟
دایون:خیلی وقته اصلا به من محل نمیدی ...همش با کوک و تهیونگ و اون دختره ای...!
ات:دایون...لطفا از دستم نارحت نشو باشه؟
دایون:هه ناراحت نشم؟تو حتی زنگ تفریح ها هم با اونایی...!
دستام و واکردم و رفتم تو بغلش...راست میگفت اون دوست صمیمی من نه تهیونگ و جونگ کوک و بورام!
"راستی این عکسی که گذاشتم رو از توی گوگل دانلود کردم دایون "
۵.۷k
۱۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.