سناریو از دازای ربطی به عکس نداره واسه نانا گذاشتمش
خب موضوع:گفته بیدارش کنی ولی هرکاری میکنی بیدار نمیشه
تو چویا هستی
چو:اههه بیدار شو دیگه عنتر
....سکوت......
چویا:دازااااای،پاشوووووو
همچنان سکوت.....
چویا:دازاییییی الان باز دهمه پاشوووووو ...خر
دازای:اه بزار بخابم«دازای که کلا ب زور میخابه⚰️😞»
چویا:خیلی خب پس خودت خواستی
چویا سادیسمی:رفتم پارچ آب رو برداشتم و رو سر دازای خالی کردم
دازای کرمو:یخ زدمممم ولی پا نمیشم تا عصبیش کنم🗿
چویا عصبی شد از خونه رفت بیرون
دازای:عه رفت،پاشم برم دنبال کار
مایکی....
ت ا.ت هستی
ط:مایکی مایکی پاشو،
سکوت....
مایکی مایکی ماایییکی
ا.ت با طبل، ا.ت با قابلمه ،ا.ت با داد،ا.ت با گرفتن بینی مایکی موفق به بیدار کردنش نشد💔🗿
ا.ت در ذهن:اوووم چیکار کنمممم؟
اهان
ا.ت با داد:دوریاکی ،تنهایی همشو میخورمممممم
مایکی با سرعت ۲۰۰۰۰۰کیلومتر بر ثانیه:بده ب من
ا.ت :خوبه پاشدی
دراکن،میتسویا
واسه دراکن اما یی واسه میتسویا ا.ت
دارکن:پاشو کن پاشو
دراکن اما رو بغل کرد خابیدن (یه دراکن پلیز)
ط:پاشو پاشو،
میتی:باشه
پاشد رفت🗿💔
کامنت بگزارید،لایک کنید،موض.ع دیگه بدید
تو چویا هستی
چو:اههه بیدار شو دیگه عنتر
....سکوت......
چویا:دازااااای،پاشوووووو
همچنان سکوت.....
چویا:دازاییییی الان باز دهمه پاشوووووو ...خر
دازای:اه بزار بخابم«دازای که کلا ب زور میخابه⚰️😞»
چویا:خیلی خب پس خودت خواستی
چویا سادیسمی:رفتم پارچ آب رو برداشتم و رو سر دازای خالی کردم
دازای کرمو:یخ زدمممم ولی پا نمیشم تا عصبیش کنم🗿
چویا عصبی شد از خونه رفت بیرون
دازای:عه رفت،پاشم برم دنبال کار
مایکی....
ت ا.ت هستی
ط:مایکی مایکی پاشو،
سکوت....
مایکی مایکی ماایییکی
ا.ت با طبل، ا.ت با قابلمه ،ا.ت با داد،ا.ت با گرفتن بینی مایکی موفق به بیدار کردنش نشد💔🗿
ا.ت در ذهن:اوووم چیکار کنمممم؟
اهان
ا.ت با داد:دوریاکی ،تنهایی همشو میخورمممممم
مایکی با سرعت ۲۰۰۰۰۰کیلومتر بر ثانیه:بده ب من
ا.ت :خوبه پاشدی
دراکن،میتسویا
واسه دراکن اما یی واسه میتسویا ا.ت
دارکن:پاشو کن پاشو
دراکن اما رو بغل کرد خابیدن (یه دراکن پلیز)
ط:پاشو پاشو،
میتی:باشه
پاشد رفت🗿💔
کامنت بگزارید،لایک کنید،موض.ع دیگه بدید
۱.۸k
۱۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.