پارت 3
پارت 3
مامان هم میگه : علاوه بر نون تست ها دستگاه نون تستی که جناب عالی دیروز درست کرده بودی هم سوخت چقدر من به تو بگم برو بده اینو متخصص درست کنه
- مامان دفتر ریاضی منو ندیدی؟
که بابا میگه : پشت مبل ابیه که پشتش دوتا سوراخ داره زیر پایه ی میز که قبلا قهوه ای بود ولی الان ابیه.
صبر کنید ببینم الان باید خواهرم داد میزد که ...
2ثانیه بعد : مامان موهام !
-چی شده باز؟
-مگه قرار نبود بابا سشوار و جارو برقی رو بده تعمیرگاه؟
خب راستش قضیه سشوار و جارو برقی مفصله : مامان گیله میکرد که مکش جاروبرقی و سشواری که بابا از یه شرکت قرعه کشی برنده شده بود کمه و باید به جارو و سشوار جدید بخریم ... اینجاست که بابا دست به اچار میشه و میگه تامنو دارین غم ندارین ! بله دیروز بود که هنرهاش رو به ما ثابت کرد و شروع به تعمیر اینا کرد بابا هم کاری کرد حالا سشوار هوا رو میکشه تو خودش اونم با قدرت طوفان و جارو برقی هم هوا میده بیرون...
- دوباره؟
و هم چنان مامان که در عین حال که به خواهرم کمک میکرد غر میزد : من دست تو چی میکشم مرد والا همه شوهر دارن منم شوهر دارم...
و اما بابا که میون این همه غز غز کاملا بی اهمیت انگار که کلا مامان وجود نداره به سمت یخچال میره تا اب بخوره
اینجا یکم متفاوته چون معمولا این اتفاق نمیوفته ... برای اولین بار بعد از هزاران التماس مامان رو رازی کردم که دیروز برامون از فروشگاه سس تند بخره و... خودتون حدس بزنید دیگه .
بابا سس تند رو کلا سر میکشه که بعد از کمی مزه کردن سس بلند میگه : سوختمممممممممممممم
و پارچ آب رو خالی میکنه تو دهنش که مامان میگه : آب نخوری ها آتیشش بیشتر میشه
هر چند دیگه کار از کار گذشته : دهنم آتیش جهنمه!!!
مامان به من اشاره کرد
- بیا به خواهر کمک کن تا من به بابات نون یا ماست بدم
5 دقیقه بعد : بچه ها صبحانه تون آماده هست هر چند نونش سوخته
- اشکال نداره مامان
- ما آماده ایم
- پس بزنید بریم. بابا تون کجاست؟
- من دیدم رفت رو حیاط
- خیلخب سوارشید
وقتی ماشین رو از پارکینگ در آوردیم بابا رو دیدیم که داشت به گل ها آب میداد. معمولا این اتفاق روز های زوج میوفته. مامان به بابا رو کرد و گفت : عزیزم ما داریم میریم
بابا با صورت باد کرده رو کرد به ما و گفت : امیدوارم امروز ماشین خراب نشه چون معاون مدرسه شون دیروز با من تماس گرفت و گفت این همه تاخیر با عث افت درسشون میشه
- تو نگران نباش وای این بار چی شده؟ خیلی بدتر قبل شدی
- داشتم به گل ها آب میدادم که گربه ی آقای سیشور پرید تو من و چنگولم کشید
- باشه پس من زنگ میزنم به دکتر حساسیتت. فعلا
- فعلا
درسته اقا ی سیشور( همسایه بغلی ما ) گربه داره با این حال آقای سیشور با این همه خصلت و اعصاب داغون روحیه ی لطیفی داره که هماهنگ نیست با بقیه خصلت هاش
در راه رفتن به مدرسه : ساعت 8:19 : توق توق توق توتوق توتوق توق :
- آه لعنتی بچه ها متاسفم اینبار باید خودتون پیاده برید
- مشکلی نداره مامان روز خوش
در مدرسه : ساعت 8:32 :
- بیا... بدو فکر کنم مارو ندید
- آقا و خانوم سانچز
این صدای دو تا معاونمون بود خانم دارتل : رو مخ، دماغ گنده به اندازه چغندر، اعصاب صفر، استاد در تیکه اندازی
آقا ی کارتین : شکمی گنده، کچل، بی درک، پایبند قوانین، روحیه نظامی به خاطر سروان بودن در جنگ
- گاومون زایید
- دوقلو هم زایید
خانم دارتل : خانم سانچز شما با من بیاین
آقا ی کارتین : آقای سانچزبعد نیست کمی با شما هم صحبت کنم
تو ی سالن مدرسه : این هزارمین باریه که شما دیر میکنید و منم هزارمین باریه که میگم یک دانش آموز به خصوص مرد باید مثل یک سرباز باشه و تصورشم همین باشه تا در سربازی به مشکل بر نخوره پس یک سرباز باید زودسر پستش باشه و برای هدفش بجنگه
دیگه به کلاس رسیدیم که گفتم : ممنون از نصیحتهای ارزشمندتان
- آقای سانچز من اینو نگفتم که پشت گوش بیندازید اینو گفتم که اگر لکه ننگ در کارنامهتون دیدین نگید چرا در ضمن اگر این دیر اومدنتون دوباره تکرار بشه مجبورم این کارو انجام بدم
با بی حوصلگی گفتم : چشم من دیگه برم سر کلاسم
در که باز کردم کلاس خالی بود
- آقای کارتین بقیه کجان؟
مامان هم میگه : علاوه بر نون تست ها دستگاه نون تستی که جناب عالی دیروز درست کرده بودی هم سوخت چقدر من به تو بگم برو بده اینو متخصص درست کنه
- مامان دفتر ریاضی منو ندیدی؟
که بابا میگه : پشت مبل ابیه که پشتش دوتا سوراخ داره زیر پایه ی میز که قبلا قهوه ای بود ولی الان ابیه.
صبر کنید ببینم الان باید خواهرم داد میزد که ...
2ثانیه بعد : مامان موهام !
-چی شده باز؟
-مگه قرار نبود بابا سشوار و جارو برقی رو بده تعمیرگاه؟
خب راستش قضیه سشوار و جارو برقی مفصله : مامان گیله میکرد که مکش جاروبرقی و سشواری که بابا از یه شرکت قرعه کشی برنده شده بود کمه و باید به جارو و سشوار جدید بخریم ... اینجاست که بابا دست به اچار میشه و میگه تامنو دارین غم ندارین ! بله دیروز بود که هنرهاش رو به ما ثابت کرد و شروع به تعمیر اینا کرد بابا هم کاری کرد حالا سشوار هوا رو میکشه تو خودش اونم با قدرت طوفان و جارو برقی هم هوا میده بیرون...
- دوباره؟
و هم چنان مامان که در عین حال که به خواهرم کمک میکرد غر میزد : من دست تو چی میکشم مرد والا همه شوهر دارن منم شوهر دارم...
و اما بابا که میون این همه غز غز کاملا بی اهمیت انگار که کلا مامان وجود نداره به سمت یخچال میره تا اب بخوره
اینجا یکم متفاوته چون معمولا این اتفاق نمیوفته ... برای اولین بار بعد از هزاران التماس مامان رو رازی کردم که دیروز برامون از فروشگاه سس تند بخره و... خودتون حدس بزنید دیگه .
بابا سس تند رو کلا سر میکشه که بعد از کمی مزه کردن سس بلند میگه : سوختمممممممممممممم
و پارچ آب رو خالی میکنه تو دهنش که مامان میگه : آب نخوری ها آتیشش بیشتر میشه
هر چند دیگه کار از کار گذشته : دهنم آتیش جهنمه!!!
مامان به من اشاره کرد
- بیا به خواهر کمک کن تا من به بابات نون یا ماست بدم
5 دقیقه بعد : بچه ها صبحانه تون آماده هست هر چند نونش سوخته
- اشکال نداره مامان
- ما آماده ایم
- پس بزنید بریم. بابا تون کجاست؟
- من دیدم رفت رو حیاط
- خیلخب سوارشید
وقتی ماشین رو از پارکینگ در آوردیم بابا رو دیدیم که داشت به گل ها آب میداد. معمولا این اتفاق روز های زوج میوفته. مامان به بابا رو کرد و گفت : عزیزم ما داریم میریم
بابا با صورت باد کرده رو کرد به ما و گفت : امیدوارم امروز ماشین خراب نشه چون معاون مدرسه شون دیروز با من تماس گرفت و گفت این همه تاخیر با عث افت درسشون میشه
- تو نگران نباش وای این بار چی شده؟ خیلی بدتر قبل شدی
- داشتم به گل ها آب میدادم که گربه ی آقای سیشور پرید تو من و چنگولم کشید
- باشه پس من زنگ میزنم به دکتر حساسیتت. فعلا
- فعلا
درسته اقا ی سیشور( همسایه بغلی ما ) گربه داره با این حال آقای سیشور با این همه خصلت و اعصاب داغون روحیه ی لطیفی داره که هماهنگ نیست با بقیه خصلت هاش
در راه رفتن به مدرسه : ساعت 8:19 : توق توق توق توتوق توتوق توق :
- آه لعنتی بچه ها متاسفم اینبار باید خودتون پیاده برید
- مشکلی نداره مامان روز خوش
در مدرسه : ساعت 8:32 :
- بیا... بدو فکر کنم مارو ندید
- آقا و خانوم سانچز
این صدای دو تا معاونمون بود خانم دارتل : رو مخ، دماغ گنده به اندازه چغندر، اعصاب صفر، استاد در تیکه اندازی
آقا ی کارتین : شکمی گنده، کچل، بی درک، پایبند قوانین، روحیه نظامی به خاطر سروان بودن در جنگ
- گاومون زایید
- دوقلو هم زایید
خانم دارتل : خانم سانچز شما با من بیاین
آقا ی کارتین : آقای سانچزبعد نیست کمی با شما هم صحبت کنم
تو ی سالن مدرسه : این هزارمین باریه که شما دیر میکنید و منم هزارمین باریه که میگم یک دانش آموز به خصوص مرد باید مثل یک سرباز باشه و تصورشم همین باشه تا در سربازی به مشکل بر نخوره پس یک سرباز باید زودسر پستش باشه و برای هدفش بجنگه
دیگه به کلاس رسیدیم که گفتم : ممنون از نصیحتهای ارزشمندتان
- آقای سانچز من اینو نگفتم که پشت گوش بیندازید اینو گفتم که اگر لکه ننگ در کارنامهتون دیدین نگید چرا در ضمن اگر این دیر اومدنتون دوباره تکرار بشه مجبورم این کارو انجام بدم
با بی حوصلگی گفتم : چشم من دیگه برم سر کلاسم
در که باز کردم کلاس خالی بود
- آقای کارتین بقیه کجان؟
۳.۶k
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.