دزدان غدیر
دزدان قدیر
🔥 🕊 سخن پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم بعد از دفن، در مسجد قبا در مورد حقانیت غدیر🕊روزي ابوبكر و اميرالمؤمنين علي عليه السلام در محلي يكديگر را ملاقات كردند.ابوبكر گفت: حضرت رسول، پس از جريان غدير خم چيز خاصي درباره شما نفرمود، اما من بر فضل تو شهادت ميدهم؛ و در زمان آن حضرت نيز بر تو به عنوان اميرالمؤمنين سلام كرده ام.و اعتراف ميكنم كه حضرت رسول درباره تو فرمود: تو وصي و وارث و خليفه او در خانواده اش ميباشي، ولي تصريح نفرمود كه تو خليفه بعد از او در امتش باشي.اميرالمؤمنين علي عليه السلام اظهار داشت: اي ابوبكر! چنانچه رسول خدا صلوات الله عليه را به تو نشان دهم و ايشان تو را بر خلافت من در بين امتش دستور دهد، آيا ميپذيري؟ابوبكر گفت: بلي، اگر رسول خدا با صراحت بگويد، من كنار خواهم رفت.امام علي عليه السلام فرمود: پس چون نماز مغرب را خواندي، نزد من بيا تا آن حضرت را به تو نشان دهم.همين كه ابوبكر آمد، با يكديگر به سمت مسجد قبا حركت كردند و وقتي وارد شدند؛ ديدند كه حضرت رسول صلي الله عليه و آله رو به قبله نشسته است؛ و خطاب به ابوبكر كرد و فرمود: 👈 اي ابوبكر! حق مولايت، علي را غصب كرده اي و جائي نشسته اي كه جايگاه انبياء و اوصياء آن ها است؛ و كسي غير از علي استحقاق آن مقام را ندارد چون كه او خليفه من در امتم ميباشد و من تمام امور خود را به او واگذار كرده ام.و تو مخالفت كرده اي و خود را در معرض سخط و غضب خداوند قرار داده اي، اين لباس خلافت را از تن خود بيرون بياور و تحويل علي ابن ابي طالب بده، كه تنها شايسته و حق او خواهد بود وگرنه وعده گاه تو آتش دوزخ ميباشد.در اين هنگام ابوبكر با وحشت تمام از جاي برخاست و به همراه اميرالمؤمنين علي عليه السلام از مسجد خارج گرديد و تصميم گرفت تا خلافت را به آن حضرت واگذار نمايد.ولي در مسير راه، رفيق خود، عمر را ديد و جريان را برايش تعريف كرد، عمر گفت: تو خيلي سست عقيده و بي اراده هستي، مگر نميداني كه آن ها ساحر و جادوگر هستند، بايد ثابت قدم و پابرجا باشي، به همين جهت ابوبكر از تصميم خود منصرف شد؛ و با همان حالت از دنيا رفت.📗 الخرايج و الجرايح: ج 2، ص 806، ح 15 و 16📘 ارشاد القلوب: ص 264لعن الله عمر 🔥🔥🔥
🔥 🕊 سخن پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم بعد از دفن، در مسجد قبا در مورد حقانیت غدیر🕊روزي ابوبكر و اميرالمؤمنين علي عليه السلام در محلي يكديگر را ملاقات كردند.ابوبكر گفت: حضرت رسول، پس از جريان غدير خم چيز خاصي درباره شما نفرمود، اما من بر فضل تو شهادت ميدهم؛ و در زمان آن حضرت نيز بر تو به عنوان اميرالمؤمنين سلام كرده ام.و اعتراف ميكنم كه حضرت رسول درباره تو فرمود: تو وصي و وارث و خليفه او در خانواده اش ميباشي، ولي تصريح نفرمود كه تو خليفه بعد از او در امتش باشي.اميرالمؤمنين علي عليه السلام اظهار داشت: اي ابوبكر! چنانچه رسول خدا صلوات الله عليه را به تو نشان دهم و ايشان تو را بر خلافت من در بين امتش دستور دهد، آيا ميپذيري؟ابوبكر گفت: بلي، اگر رسول خدا با صراحت بگويد، من كنار خواهم رفت.امام علي عليه السلام فرمود: پس چون نماز مغرب را خواندي، نزد من بيا تا آن حضرت را به تو نشان دهم.همين كه ابوبكر آمد، با يكديگر به سمت مسجد قبا حركت كردند و وقتي وارد شدند؛ ديدند كه حضرت رسول صلي الله عليه و آله رو به قبله نشسته است؛ و خطاب به ابوبكر كرد و فرمود: 👈 اي ابوبكر! حق مولايت، علي را غصب كرده اي و جائي نشسته اي كه جايگاه انبياء و اوصياء آن ها است؛ و كسي غير از علي استحقاق آن مقام را ندارد چون كه او خليفه من در امتم ميباشد و من تمام امور خود را به او واگذار كرده ام.و تو مخالفت كرده اي و خود را در معرض سخط و غضب خداوند قرار داده اي، اين لباس خلافت را از تن خود بيرون بياور و تحويل علي ابن ابي طالب بده، كه تنها شايسته و حق او خواهد بود وگرنه وعده گاه تو آتش دوزخ ميباشد.در اين هنگام ابوبكر با وحشت تمام از جاي برخاست و به همراه اميرالمؤمنين علي عليه السلام از مسجد خارج گرديد و تصميم گرفت تا خلافت را به آن حضرت واگذار نمايد.ولي در مسير راه، رفيق خود، عمر را ديد و جريان را برايش تعريف كرد، عمر گفت: تو خيلي سست عقيده و بي اراده هستي، مگر نميداني كه آن ها ساحر و جادوگر هستند، بايد ثابت قدم و پابرجا باشي، به همين جهت ابوبكر از تصميم خود منصرف شد؛ و با همان حالت از دنيا رفت.📗 الخرايج و الجرايح: ج 2، ص 806، ح 15 و 16📘 ارشاد القلوب: ص 264لعن الله عمر 🔥🔥🔥
۹۷۰
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.