𝑉𝐴𝑀𝑃𝐼𝑅𝐸𝑆 𝐩𝐚𝐫𝐭⑦
کوک هم بغلت میکنه
کوک=کی بیام خواستگاری!؟
ا/ت=یاااا خوشم نمیاد انقد عجله میکنی
لپه کوک و میکشی
اونم خیلی کیوت محوه نگاها و کارات میشه
خجالت میکشی
ا/ت=ها!؟
کوک=ها!
(ادات و در میاره)
ا/ت=جئون جانگ کوک انقد بی تربیت نباش خرسه گنده
کوک زبون درمیاره
میخوای با مشت بزنه تو شونش
که دستت و میگیره
نگاش میکنی
دستت و میکشه و میارتت تو بغله خودش
توهم بغلش میکنی
کوک جلوت زانو میزنه
ذوق میکنی
انگشتر و از تو جیبش میاره بیرون
کوک=با منــــ
ا/ت=اره!
بلند میشه و انگشتر و میکنه تو دستت
لبات و میبوسه
پدرت داشت دم میزد که میبینتت
نمیبینه تویی ولی میبینه که کوک داره یکی و میبوسه
پدرت میاد و دستش و میزاره رو شونه کوک
از هم جدا میشین و تبدیل به گرگ میشی و فرار میکنی
پدرت=ا.اون کی بود!؟
کوک=ه.هیچکی!
پدرت=ولی فقط خاندانه جئون میتونن تبدیل به گرگ شن!
کوک=ی.یکی از ندیمه ها بود!
پدرت=ا/ت بود!؟
کوک=ن.نهههه!
پدرت=خفه شو میگم ا/ت بود!؟
کوک نفسه عمیق میکشه
کوک=من...میخوام ا/ت رو ازتون خواستگار کنم...
تو پشته بوته ها قایم شدی و داشتی نگاشون میکردی
پدرت=تو چی فکر کردی؟
کوک=فکر کردم میتونم با جئون ا/ت ازدواج کنم
پدرت=آه...به چیزای اشتباهی فکر میکنی...
کوک=چرا ازم متنفرید؟
پدرت=چون پسره جئون هانگی...
(هانگ اسمه بابای کوک بود)
پدرت=چون پسرم و کشتی!
پدرت=چون همسرم و کشتی!
پدرت=چون قبیلم و نابود کردی!
پدرت=چون دنیای خون آشاما داره به دسته ی بچه 124 ساله میوفته!
پدرت=چون عاشقه دخترم شدی!و اون دوست نداره!
کوک=از کجا میدونید؟
پدرت=چیو؟
کوک=که دوستم نداره؟
پدرت=اگه دوست داشته باشه مطمئن باش به انسان تبدیلش میکنم
ا/ت=چطوره الان انجامش بدی بابا؟
پدرت=بهبه...چشمم روشن!؟
ا/ت=اره..منم میخوام ازدواج کنم!
پدرت=انسان بودنو دوست داری؟
ا/ت=اره دوست دارم!
پدرت=اگه باهاش ازدواج کنی...بهت قول میــــ
دستت و میاری بالا و انگشتره تو دستت و نشونه پدرت میدی
پدرت=احمق!...اون برادرـــــ
ا/ت=باشه!...ولی از عمد نبود!
کوک=کی بیام خواستگاری!؟
ا/ت=یاااا خوشم نمیاد انقد عجله میکنی
لپه کوک و میکشی
اونم خیلی کیوت محوه نگاها و کارات میشه
خجالت میکشی
ا/ت=ها!؟
کوک=ها!
(ادات و در میاره)
ا/ت=جئون جانگ کوک انقد بی تربیت نباش خرسه گنده
کوک زبون درمیاره
میخوای با مشت بزنه تو شونش
که دستت و میگیره
نگاش میکنی
دستت و میکشه و میارتت تو بغله خودش
توهم بغلش میکنی
کوک جلوت زانو میزنه
ذوق میکنی
انگشتر و از تو جیبش میاره بیرون
کوک=با منــــ
ا/ت=اره!
بلند میشه و انگشتر و میکنه تو دستت
لبات و میبوسه
پدرت داشت دم میزد که میبینتت
نمیبینه تویی ولی میبینه که کوک داره یکی و میبوسه
پدرت میاد و دستش و میزاره رو شونه کوک
از هم جدا میشین و تبدیل به گرگ میشی و فرار میکنی
پدرت=ا.اون کی بود!؟
کوک=ه.هیچکی!
پدرت=ولی فقط خاندانه جئون میتونن تبدیل به گرگ شن!
کوک=ی.یکی از ندیمه ها بود!
پدرت=ا/ت بود!؟
کوک=ن.نهههه!
پدرت=خفه شو میگم ا/ت بود!؟
کوک نفسه عمیق میکشه
کوک=من...میخوام ا/ت رو ازتون خواستگار کنم...
تو پشته بوته ها قایم شدی و داشتی نگاشون میکردی
پدرت=تو چی فکر کردی؟
کوک=فکر کردم میتونم با جئون ا/ت ازدواج کنم
پدرت=آه...به چیزای اشتباهی فکر میکنی...
کوک=چرا ازم متنفرید؟
پدرت=چون پسره جئون هانگی...
(هانگ اسمه بابای کوک بود)
پدرت=چون پسرم و کشتی!
پدرت=چون همسرم و کشتی!
پدرت=چون قبیلم و نابود کردی!
پدرت=چون دنیای خون آشاما داره به دسته ی بچه 124 ساله میوفته!
پدرت=چون عاشقه دخترم شدی!و اون دوست نداره!
کوک=از کجا میدونید؟
پدرت=چیو؟
کوک=که دوستم نداره؟
پدرت=اگه دوست داشته باشه مطمئن باش به انسان تبدیلش میکنم
ا/ت=چطوره الان انجامش بدی بابا؟
پدرت=بهبه...چشمم روشن!؟
ا/ت=اره..منم میخوام ازدواج کنم!
پدرت=انسان بودنو دوست داری؟
ا/ت=اره دوست دارم!
پدرت=اگه باهاش ازدواج کنی...بهت قول میــــ
دستت و میاری بالا و انگشتره تو دستت و نشونه پدرت میدی
پدرت=احمق!...اون برادرـــــ
ا/ت=باشه!...ولی از عمد نبود!
۱۰۶.۶k
۱۶ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.