•ــــﮩﮩـــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــ٨ﮩ٨ﮩﮩــــ ــ•
•ــــﮩﮩـــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــ٨ﮩ٨ﮩﮩــــ ــ•
❄️💍رمــان ڪــوچــولـــو اســتــاد💍❄️
#Part_26💜
با این حرفش اعصبی به زن عمو گفتم
- زن عمو ببخشید ولی من چند بار بگم پسرتو دوست ندارم چرا ولم نمیکنین
زن عمو یه چشم غره ای بهم رفت و گفت
"متین بیا بریم این خانواده لیاقت مارو ندارن
بعد دست متین رو گرفت به زور برد مامانم هی اصرار میکرد ناراحت نباشه ولی انگار حرف من خیلی بهش بر خورد
حقشه خب چند بار بگم نمیخوام ازدواج کنم مگه زوره
مامانم تو حیاط داشت با متین و زن عمو حرف میزد منم از فرصت استفاده کردم رفتم تو اشپز خونه که دیدم به به به مامان مرغ درست کرده
یه بشقاب واسه خوردم غذا ریختم نشستم روی میز ناهار خوری مشغول خوردن مرغ چرب و چیلیم بودم که مامانم با اعصبانیت اومد داخل اشپزخونه گفت
"نفس تو خجالت نمیکشی این چه رفتاری بود که با زن عموت داشتی?
بی اهمیت داشتم غذا میخوردم که دوباره گفت
"نفسسس
خونسرد گفتم
-بله
یه نفسی کشیدو گفت
"واییی نفس دیونم کردی بعدش هیچی نگفت و از اشپز خونه زد بیرون
دوباره مشغول خودن شدم که گوشیم زنگ خورد از روی میز برداشتم دیدم رها زنگ میزنه
-الو
"الو نفس کجایی
-خونم چرا
"وایییی دختر تو کشتی منو پاشو بریم خرید من واسه فردا هیچی ندارم بپوشمممم
-رها مگه عروسی باباته ولش کن یه چی بپوش دیگه
"نفسسس رو حرف من حرف نزن زود اماده شو میام دنبالت
❄️💍رمــان ڪــوچــولـــو اســتــاد💍❄️
#Part_26💜
با این حرفش اعصبی به زن عمو گفتم
- زن عمو ببخشید ولی من چند بار بگم پسرتو دوست ندارم چرا ولم نمیکنین
زن عمو یه چشم غره ای بهم رفت و گفت
"متین بیا بریم این خانواده لیاقت مارو ندارن
بعد دست متین رو گرفت به زور برد مامانم هی اصرار میکرد ناراحت نباشه ولی انگار حرف من خیلی بهش بر خورد
حقشه خب چند بار بگم نمیخوام ازدواج کنم مگه زوره
مامانم تو حیاط داشت با متین و زن عمو حرف میزد منم از فرصت استفاده کردم رفتم تو اشپز خونه که دیدم به به به مامان مرغ درست کرده
یه بشقاب واسه خوردم غذا ریختم نشستم روی میز ناهار خوری مشغول خوردن مرغ چرب و چیلیم بودم که مامانم با اعصبانیت اومد داخل اشپزخونه گفت
"نفس تو خجالت نمیکشی این چه رفتاری بود که با زن عموت داشتی?
بی اهمیت داشتم غذا میخوردم که دوباره گفت
"نفسسس
خونسرد گفتم
-بله
یه نفسی کشیدو گفت
"واییی نفس دیونم کردی بعدش هیچی نگفت و از اشپز خونه زد بیرون
دوباره مشغول خودن شدم که گوشیم زنگ خورد از روی میز برداشتم دیدم رها زنگ میزنه
-الو
"الو نفس کجایی
-خونم چرا
"وایییی دختر تو کشتی منو پاشو بریم خرید من واسه فردا هیچی ندارم بپوشمممم
-رها مگه عروسی باباته ولش کن یه چی بپوش دیگه
"نفسسس رو حرف من حرف نزن زود اماده شو میام دنبالت
۲.۳k
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.