part⁶⁹🦖🗿
......................... عمارت جئون.........
_صبح وقتی چشماشو باز کرد اولین چیزی که دید چهره غرق در خواب کوک بود! کوک وقتی خواب بود شبیه یه پسر بچه کیوت گوگولی میشد..... کم کم باید بیدار میشد و با خودش گفت چرا خودش زحمت بیدار کردن کوک رو نکشه؟ آروم دستش رو سمت موهای کوک برد و حسابی بهشون ریخت! بعد خیلی اروم از تخت پایین اومد و یه ماژیک برداشت....
جانگ می « بعد از اینکه اثر هنریم روی صورت کوک به پایان رسید لبخند خبیث رضایت بخشی زدم و خواستم برم پی کارم که مچ دستم کشیده شد و افتادم توی بغلش! ک.. کوک بی.. بیدار بودی لعنتی؟؟؟؟
کوک « یعنی فکر کردی اینقدر خوابم سنگینه که با وجود این همه ورجه وورجه تو بیدار نشم؟
جانگ می « خب صبح بخیر عزیزم... ولم کن برم
کوک « نه دیگه! تو منو خط خطی کنی بعد بزارم همین جوری بری؟
جانگ می « کوک پدرت بهت گفته کینه ای نباش
کوک « کینه؟ نه گلم وایسا کار دارم باهات
جانگ می « مقابل چشمای متعجب من یه دستنبد از کشوی تخت برداشت و به دستم بست و لنگه دومش رو به تاج تخت بست.... بعدم خیلی ریلکس پاشد رفت! هوییی بیا اینو باز کن جئونننن
کوک « دو دقیقه زبون به دهن بگیر بچه
جانگ می « داشتم با دستنبد ور میرفتم و میدونستم به محض اینکه اثر هنریم رو روی صورتش ببینه خفم میکنه
کوک « باز دو بار تو روش خندیدم پرو شد! این چه غلطی بودی کردی؟؟؟؟
جانگ می « دوست پسرمی دلم میخواد!
کوک « منو با دفتر نقاشی اشتباه گرفتی؟
جانگ می « از نظر من تو خودتم یه جور نقاشی ای!
کوک « مری هیچ وقت ازین کارا نمیکرد... تو خیلی شیطونی شکلات
جانگ می « همینی که هست! ناراحتی برو یکی مثل مری پیدا کن
کوک « خیلی خب وحشی نشو
جانگ می « چی؟ نه من خیلی هم آرومم
کوک « اهان پس اون منم وقتی از مری تعریف میکنن اینجوری سگ میشه!
جانگ می « من بیام از دوست پسر سابقم تعریف کنم تو خوشت میاد؟
کوک « نداشتی !
جانگ می « تو از کجا میدونی؟
کوک « من کل زندگیت رو از بَرم عسلم....
جانگ می « میرم با یکی رل میزنم حالا که اینجوری شد!
کوک « جان؟ چی گفتی؟
جانگ می « آشنایی با یه جنس نر دیگر!
_نفس عمیقی کشید و فاصله بین خودشو و دخترک رو به صفر رسوند..... قفل دستبند رو باز کرد با قرار دادن دستش پشت کمر دخترک فاصله بینشون رو به صفر رسوند
کوک « خب الان تکرارش کن......
جانگ می « زل زدن به اون چشمای مشکی پرنفوذ کافی بود تا مثل اون اوایل زبونم قفل کنه و قلبم به تپش بیفته! به یه سری از ادما که نگاه می کنیم ناخداگاه جذبه نگاهشون ما رو کنترل میکنه..... یه نیروی عجیب که قابلیت کنترل ادما رو داره! چشمای جئون مهره ماری داشت که اجازه سرپیچی از فرمانش رو به کسی نمیداد
کوک « من که میدونم ازین غلطا نمیکنی پس دیگه تکرارش نکن
_صبح وقتی چشماشو باز کرد اولین چیزی که دید چهره غرق در خواب کوک بود! کوک وقتی خواب بود شبیه یه پسر بچه کیوت گوگولی میشد..... کم کم باید بیدار میشد و با خودش گفت چرا خودش زحمت بیدار کردن کوک رو نکشه؟ آروم دستش رو سمت موهای کوک برد و حسابی بهشون ریخت! بعد خیلی اروم از تخت پایین اومد و یه ماژیک برداشت....
جانگ می « بعد از اینکه اثر هنریم روی صورت کوک به پایان رسید لبخند خبیث رضایت بخشی زدم و خواستم برم پی کارم که مچ دستم کشیده شد و افتادم توی بغلش! ک.. کوک بی.. بیدار بودی لعنتی؟؟؟؟
کوک « یعنی فکر کردی اینقدر خوابم سنگینه که با وجود این همه ورجه وورجه تو بیدار نشم؟
جانگ می « خب صبح بخیر عزیزم... ولم کن برم
کوک « نه دیگه! تو منو خط خطی کنی بعد بزارم همین جوری بری؟
جانگ می « کوک پدرت بهت گفته کینه ای نباش
کوک « کینه؟ نه گلم وایسا کار دارم باهات
جانگ می « مقابل چشمای متعجب من یه دستنبد از کشوی تخت برداشت و به دستم بست و لنگه دومش رو به تاج تخت بست.... بعدم خیلی ریلکس پاشد رفت! هوییی بیا اینو باز کن جئونننن
کوک « دو دقیقه زبون به دهن بگیر بچه
جانگ می « داشتم با دستنبد ور میرفتم و میدونستم به محض اینکه اثر هنریم رو روی صورتش ببینه خفم میکنه
کوک « باز دو بار تو روش خندیدم پرو شد! این چه غلطی بودی کردی؟؟؟؟
جانگ می « دوست پسرمی دلم میخواد!
کوک « منو با دفتر نقاشی اشتباه گرفتی؟
جانگ می « از نظر من تو خودتم یه جور نقاشی ای!
کوک « مری هیچ وقت ازین کارا نمیکرد... تو خیلی شیطونی شکلات
جانگ می « همینی که هست! ناراحتی برو یکی مثل مری پیدا کن
کوک « خیلی خب وحشی نشو
جانگ می « چی؟ نه من خیلی هم آرومم
کوک « اهان پس اون منم وقتی از مری تعریف میکنن اینجوری سگ میشه!
جانگ می « من بیام از دوست پسر سابقم تعریف کنم تو خوشت میاد؟
کوک « نداشتی !
جانگ می « تو از کجا میدونی؟
کوک « من کل زندگیت رو از بَرم عسلم....
جانگ می « میرم با یکی رل میزنم حالا که اینجوری شد!
کوک « جان؟ چی گفتی؟
جانگ می « آشنایی با یه جنس نر دیگر!
_نفس عمیقی کشید و فاصله بین خودشو و دخترک رو به صفر رسوند..... قفل دستبند رو باز کرد با قرار دادن دستش پشت کمر دخترک فاصله بینشون رو به صفر رسوند
کوک « خب الان تکرارش کن......
جانگ می « زل زدن به اون چشمای مشکی پرنفوذ کافی بود تا مثل اون اوایل زبونم قفل کنه و قلبم به تپش بیفته! به یه سری از ادما که نگاه می کنیم ناخداگاه جذبه نگاهشون ما رو کنترل میکنه..... یه نیروی عجیب که قابلیت کنترل ادما رو داره! چشمای جئون مهره ماری داشت که اجازه سرپیچی از فرمانش رو به کسی نمیداد
کوک « من که میدونم ازین غلطا نمیکنی پس دیگه تکرارش نکن
۴۵.۷k
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.