hard thief part. 14
«از دید یونسو»
با داد و بیدادی که از بیرون میامد چشمامو باز کردمو به درو برم نگاه کردم نمیدونم کجا بود به بدبختی از روی تخت پایین امدم در اتاقو باز کردم از پله ها میامدم پایین که چند نرو دیدم جمع شدن بین اون جمع یک نفر چهارش خیلی برا اشنا بود با دقت نگاه کردم تهیونگ بود با لبخند پر از بغض از پله ها امدم پایین و سمت تهیونگ سریع بدو کردم
- تهبوننننننننگگگگگگگگ😭😭😭😭😭😭😭😭کجا بودی هیچ کس میامد کمکم کنه همه منو میزدن قرص میدادن بهم 😭😭😭یک مرد منو مینداخت توی قفس 😭😭😭
همه با بهت به من نگاه می کردن
اشکامو پاک کردم با چند نفر دیگه که قبلا دیده بودم نگاه می کردم که چشمم به اون زن افتاد همیشه شکنجم میدا جیغ زدمو پشت تهیونگ قایم شدم و دستمو جلو بردمو به اون زن رو نشون میدادم
-ایننن منو میزد همین
و دوباره پشتش قایم شدم که با دادی که یک نفر کشید سر جای خودم وایستادم
جیمین: عوضی چطور جرعت کردی یونسو رو بزنی فکر کردی هیچ وقت ما نمیفهمیم که تو چی گوهی خوردی دختره اشغال یک کاری نمی کنم که زجر بکشی
و سمتش رفت و یکی خوابوند توی گوشش
تهیونگ سمتم برگشتو بغل کرد و اروم ازم معذرت خواهی می کرد
تهیونگ: ببخشید یونسو ببخشید
- چرا معذرت خواهی می کنی تو که کاری نکردی
تهیونگ : ولی من تو رو........
+یونسو بیا اینجا
و دستم کشیده شد اون کسی بود که خیلی بهش اعتماد داشتم چشماش ترکیبی از مهربونی و سردی و اعتماد بود دستمو تو دستاش قفل کرد و منو با خودش سمت یک سالونی میبرد
- کجا داریم میرم؟
+هیسس الان میفهمی (با صدای اروم)
درو باز کرد و یک میز گنده بود با کلی خوراکی از شدت اون همه خوراکی رو که باهم دیدم جیغ زدم و از خوشحالی بالا و پایین میپریدیم
- اینا مال منه؟؟؟ همش ؟؟
+ اره برو هر کدوم رو که دوست داری بردار و بخور
- واقعااا 😍
+ اره برو دیگه
با سرعت سمت یک ظرف رفتمو هرچی خواستم و برا خودم کشیدم ظرفم پرشد و یکی دیگه ظرف برداشتم اونم پرشد یکی دیگه هم برداشتم که کامل کامل شد رفتم پشت یک میز نشستمو ظرف و رو به روی خودم گذاشتمو
ادامه پست بعدی😉
با داد و بیدادی که از بیرون میامد چشمامو باز کردمو به درو برم نگاه کردم نمیدونم کجا بود به بدبختی از روی تخت پایین امدم در اتاقو باز کردم از پله ها میامدم پایین که چند نرو دیدم جمع شدن بین اون جمع یک نفر چهارش خیلی برا اشنا بود با دقت نگاه کردم تهیونگ بود با لبخند پر از بغض از پله ها امدم پایین و سمت تهیونگ سریع بدو کردم
- تهبوننننننننگگگگگگگگ😭😭😭😭😭😭😭😭کجا بودی هیچ کس میامد کمکم کنه همه منو میزدن قرص میدادن بهم 😭😭😭یک مرد منو مینداخت توی قفس 😭😭😭
همه با بهت به من نگاه می کردن
اشکامو پاک کردم با چند نفر دیگه که قبلا دیده بودم نگاه می کردم که چشمم به اون زن افتاد همیشه شکنجم میدا جیغ زدمو پشت تهیونگ قایم شدم و دستمو جلو بردمو به اون زن رو نشون میدادم
-ایننن منو میزد همین
و دوباره پشتش قایم شدم که با دادی که یک نفر کشید سر جای خودم وایستادم
جیمین: عوضی چطور جرعت کردی یونسو رو بزنی فکر کردی هیچ وقت ما نمیفهمیم که تو چی گوهی خوردی دختره اشغال یک کاری نمی کنم که زجر بکشی
و سمتش رفت و یکی خوابوند توی گوشش
تهیونگ سمتم برگشتو بغل کرد و اروم ازم معذرت خواهی می کرد
تهیونگ: ببخشید یونسو ببخشید
- چرا معذرت خواهی می کنی تو که کاری نکردی
تهیونگ : ولی من تو رو........
+یونسو بیا اینجا
و دستم کشیده شد اون کسی بود که خیلی بهش اعتماد داشتم چشماش ترکیبی از مهربونی و سردی و اعتماد بود دستمو تو دستاش قفل کرد و منو با خودش سمت یک سالونی میبرد
- کجا داریم میرم؟
+هیسس الان میفهمی (با صدای اروم)
درو باز کرد و یک میز گنده بود با کلی خوراکی از شدت اون همه خوراکی رو که باهم دیدم جیغ زدم و از خوشحالی بالا و پایین میپریدیم
- اینا مال منه؟؟؟ همش ؟؟
+ اره برو هر کدوم رو که دوست داری بردار و بخور
- واقعااا 😍
+ اره برو دیگه
با سرعت سمت یک ظرف رفتمو هرچی خواستم و برا خودم کشیدم ظرفم پرشد و یکی دیگه ظرف برداشتم اونم پرشد یکی دیگه هم برداشتم که کامل کامل شد رفتم پشت یک میز نشستمو ظرف و رو به روی خودم گذاشتمو
ادامه پست بعدی😉
۱۲.۴k
۰۸ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.