وقتی حسودی میکنه
وقتی حسودی میکنه
(چند پارتی) پارت ۱
.
.
سلام ات هستم ۲۷ سالمه ۷ سال هست که با تهیونگ ازدواج کردم ما یه دختر 4 ساله به اسم بورام داریم تهیونگ یه شرکت بزرگ و موفق داره.
علامت: ات_ تهیونگ + بورام &
.
.
_چشام رو آروم باز کردم خواستم بلند شم ولی دستی محکم دور کمرم حلقه شده بود. به اون سمت تخت نگاه کردم تهیونگ خوابیده سمتش رفتم صورتم رو بهش نزدیک کردم دستم رو لای موهای فرش بردم نوازش کردم
+هوم... میشه همیشه این کارو بکنی
_یاا تو بیدار بودی
_سریع بلند شد روم خیمه زد صورتش رو سمت گردنم برد اون نفس های داغش به دوست گردنم میخورد صورتش رو آورد بالا به چشام نگاه کرد لبش رو، نزدیک لبم کرد تا یه دفعه در با شدت بدی باز بود و کسی نبود جز بوارم تهیونگ سریع از رو من پاشد رو تخت نشست منم سریع بلند شدم
_هومم دختر خوشگلم بیدار شدی
&آله(زبان بورام رو به صورت بچه گونه مینویسم)
_بیا اینجا بغل مامان
_سریع اومد پرید رو تخت منو محکم بغل کرد ازش جدا شدم بهش نگاه کردم
_چشم خورد به تهیونگ اون صورت نا امید و غمگینش رو حس میکردم خندم گرفت
_بورام
&بله مامانی
_بیا یکم بابایی رو بخندونیم هوم
&آله
_منو بورام سریع سمت تهیونگ رفتیم انداختیمش رو تخت شروع کردیم قلقلک دادنش
_خنده های تهیونگ و من بورام کل اتاق رو پر کرده بود
+واییی..... بسه....
&باش
_ازش جدا شدیم
_خب بریم صبحونه بخوریم
&آله
_بدو بریم بورام رو بغل کردم باهم دیگه از اتاق خارج شدیم به سمت آشپزخونه رفتیم
_سلام آجوما
*سلام خانم بفرمایید بشینید صبحانه حاضره
_بله
_بورام رو گذاشتم رو صندلی خودم نشستم بعد چند دقیقه تهیونگ هم اومد نشست شروع کردیم به خوردن.
.
.
&مامانی
_بله عزیزم
&میشه امشب پیش من بخوابی
_تا خواستم صحبت کنم تهیونگ گفت
+مامانت پیش من میخوابه بعدشم دخترم تو دیگه بزرگ شدی بهتر نیست تنهایی بخوابی
&ولی شما ها که از م بزرگین چرا تنهایی نبیخپابین هوم؟
+نگاه نگاه زبونش رو ما با شما فرق داریم
&ولی مامانی شب پیش من میخوابه
+نــ...
_حالا دعوا نکنید هنوز شب نشده
&باشهـــ
_ آجوماا
*بله خانم
_میشه لطفا بورام رو حاضر کنی به خانم کیم بگو ببرتش مدرسه ش (مهد کودک)
*اه بله حتما
*بورام بیا بریم
_اجوما بورام برد
_عشقم فقط یه امشب باشه
+یاااانمیشه اصلا
+این خیلی مسخره هست واقعا داره حالم از این وضعیت بهم میخوره از وقتی بورام اومده تموم توجه هات پیش اونه حتی بخاطر اون با نزدیک ۶ ماه که رابطه نداشتیم عمرا بزارم پیشش بخوابی(داد)
$منظور از رابطه همون س. ک. س هست)
_توی چشاش اشک جمع شد خب اون کاملا حق داشت
_لطفا یکم منو درک کن اون هنوز بچه س به توجه و نگهداری میدونم توئم حق داری ولی.....
+ولی چی هااا
ـــــــــــــــــــ
حمایت؟
(چند پارتی) پارت ۱
.
.
سلام ات هستم ۲۷ سالمه ۷ سال هست که با تهیونگ ازدواج کردم ما یه دختر 4 ساله به اسم بورام داریم تهیونگ یه شرکت بزرگ و موفق داره.
علامت: ات_ تهیونگ + بورام &
.
.
_چشام رو آروم باز کردم خواستم بلند شم ولی دستی محکم دور کمرم حلقه شده بود. به اون سمت تخت نگاه کردم تهیونگ خوابیده سمتش رفتم صورتم رو بهش نزدیک کردم دستم رو لای موهای فرش بردم نوازش کردم
+هوم... میشه همیشه این کارو بکنی
_یاا تو بیدار بودی
_سریع بلند شد روم خیمه زد صورتش رو سمت گردنم برد اون نفس های داغش به دوست گردنم میخورد صورتش رو آورد بالا به چشام نگاه کرد لبش رو، نزدیک لبم کرد تا یه دفعه در با شدت بدی باز بود و کسی نبود جز بوارم تهیونگ سریع از رو من پاشد رو تخت نشست منم سریع بلند شدم
_هومم دختر خوشگلم بیدار شدی
&آله(زبان بورام رو به صورت بچه گونه مینویسم)
_بیا اینجا بغل مامان
_سریع اومد پرید رو تخت منو محکم بغل کرد ازش جدا شدم بهش نگاه کردم
_چشم خورد به تهیونگ اون صورت نا امید و غمگینش رو حس میکردم خندم گرفت
_بورام
&بله مامانی
_بیا یکم بابایی رو بخندونیم هوم
&آله
_منو بورام سریع سمت تهیونگ رفتیم انداختیمش رو تخت شروع کردیم قلقلک دادنش
_خنده های تهیونگ و من بورام کل اتاق رو پر کرده بود
+واییی..... بسه....
&باش
_ازش جدا شدیم
_خب بریم صبحونه بخوریم
&آله
_بدو بریم بورام رو بغل کردم باهم دیگه از اتاق خارج شدیم به سمت آشپزخونه رفتیم
_سلام آجوما
*سلام خانم بفرمایید بشینید صبحانه حاضره
_بله
_بورام رو گذاشتم رو صندلی خودم نشستم بعد چند دقیقه تهیونگ هم اومد نشست شروع کردیم به خوردن.
.
.
&مامانی
_بله عزیزم
&میشه امشب پیش من بخوابی
_تا خواستم صحبت کنم تهیونگ گفت
+مامانت پیش من میخوابه بعدشم دخترم تو دیگه بزرگ شدی بهتر نیست تنهایی بخوابی
&ولی شما ها که از م بزرگین چرا تنهایی نبیخپابین هوم؟
+نگاه نگاه زبونش رو ما با شما فرق داریم
&ولی مامانی شب پیش من میخوابه
+نــ...
_حالا دعوا نکنید هنوز شب نشده
&باشهـــ
_ آجوماا
*بله خانم
_میشه لطفا بورام رو حاضر کنی به خانم کیم بگو ببرتش مدرسه ش (مهد کودک)
*اه بله حتما
*بورام بیا بریم
_اجوما بورام برد
_عشقم فقط یه امشب باشه
+یاااانمیشه اصلا
+این خیلی مسخره هست واقعا داره حالم از این وضعیت بهم میخوره از وقتی بورام اومده تموم توجه هات پیش اونه حتی بخاطر اون با نزدیک ۶ ماه که رابطه نداشتیم عمرا بزارم پیشش بخوابی(داد)
$منظور از رابطه همون س. ک. س هست)
_توی چشاش اشک جمع شد خب اون کاملا حق داشت
_لطفا یکم منو درک کن اون هنوز بچه س به توجه و نگهداری میدونم توئم حق داری ولی.....
+ولی چی هااا
ـــــــــــــــــــ
حمایت؟
۲۵.۱k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.