۱ پارتی سویا :)
درخواستی بازممممیمسحثججینث
__________
*سویا ژان دوست پسر ا/ت بوده بعد ا/ت ژان یه مدت میخواسته رژیم بگیره که ضعف میکنه اره میوفته میمیره بعد دوستاش میبرنش بیمارستان و برمیگرده خونه رو تخت کلا دراز کشیده*
*داشته با گوشیش فیلم میدید که یهو صدای در میشنوه*
سویا: چند بارباید بگم درست غذا بخور؟ خوشحال میشی من نگران ببینی؟
ا/ت: سویاااااا~~
سویا: زهر مار کیوت بازی درنیار قرار نیست خوشم بیاد
*ا/ت ژان لبخند چیشم بسته میزنه*
سویا: میدونی انقد سریع اومدم که نزدیک بود با موتور به یه درخت بخورم بعد تو این لبخند تحویلم میدی؟
ا/ت: اوقییییی *موهای سویا نازمیکنه* بخاطر منننننن؟ پشمک ابی قودمییی
سویا: دوباره داری موهام مسخره میکنی؟... نکن *یکم نرم میشه عصبانیتش میره ولی دست ا/ت میگیره که نازش نکنه* بهت گفتم نکن من الان عصبانیم
ا/ت: باشه از الان مراقب ترمم
سویا: منم قول میدم با موتور نرم تو درخت
*ا/ت میخنده*
ا/ت: وای
سویا: خب بگو ببینم غذا خوردی؟
ا/ت: نه
سویا: همین الان خوبه قول دادی
*سویا میره سمت اشپزخونه ا/ت هم از رو تخت بلند میشه دنبالش راه میوفته.
سویا ژاکتش میندازه روی صندلی*
ا/ت: چی میخوای درست کنیی؟
سویا:بزار ببینم چیا داری
*در یخچال باز میکنه و یه چندتا چزز برمیداره و بعد اشپزی میکنه*
*غذارو میزاره جلو ا/ت*
سویا: بخور
ا/ت: باشههه
*ا/ت یکی میخوره*
ا/ت: این خیلی خوشمززسسسسسس *تا تهش میقولهه*
سویا: خب دیگه ظرف بده
ا/ت: باشه
*ظرف میده و سویا میزاره تو ماشین ظرفشویی درش میبنده*
سویا: خب دیگه ساعت ۱۲ شبه من برمیگردم خونه ناهویا منتظرم بود توهم زود بخوابیااااا
ا/ت : نمیشه بمونی؟
*سویا برمیگرده به ا/ت نگاه میکنه*
سویا: نمی... *مظلوم نمایی های ا/ت* اینجورینگام نکنننن
ا/ت: بمون دیگه پشمکیییی
سویا: همین یه شب
*سویا که گوشیش برمیداره به ناهویا بگه نمیاد خونه*
ا/ت: حیحیحیححی *ا/ت میره رو تخت دراز میکشه و سویا هم میره کنارش دراز میکشه*
*ا/ت سویا رو بغل میکنه*
سویا: ش_شبت بخیر...
سویا تو ذهنش: دارم چه گوهی میخورم اینجا؟! د اخهههییتثحنثنثم
ا/ت: شبت بخیر حیحیحی
________
آره دیگه خوابیدن صبح شد رفتن همین😭😂
وقتی با بیحوصلگی تمام سناریو مینویسی:
خب دیگه ببخشید چرت شدددد خدافزززز
__________
*سویا ژان دوست پسر ا/ت بوده بعد ا/ت ژان یه مدت میخواسته رژیم بگیره که ضعف میکنه اره میوفته میمیره بعد دوستاش میبرنش بیمارستان و برمیگرده خونه رو تخت کلا دراز کشیده*
*داشته با گوشیش فیلم میدید که یهو صدای در میشنوه*
سویا: چند بارباید بگم درست غذا بخور؟ خوشحال میشی من نگران ببینی؟
ا/ت: سویاااااا~~
سویا: زهر مار کیوت بازی درنیار قرار نیست خوشم بیاد
*ا/ت ژان لبخند چیشم بسته میزنه*
سویا: میدونی انقد سریع اومدم که نزدیک بود با موتور به یه درخت بخورم بعد تو این لبخند تحویلم میدی؟
ا/ت: اوقییییی *موهای سویا نازمیکنه* بخاطر منننننن؟ پشمک ابی قودمییی
سویا: دوباره داری موهام مسخره میکنی؟... نکن *یکم نرم میشه عصبانیتش میره ولی دست ا/ت میگیره که نازش نکنه* بهت گفتم نکن من الان عصبانیم
ا/ت: باشه از الان مراقب ترمم
سویا: منم قول میدم با موتور نرم تو درخت
*ا/ت میخنده*
ا/ت: وای
سویا: خب بگو ببینم غذا خوردی؟
ا/ت: نه
سویا: همین الان خوبه قول دادی
*سویا میره سمت اشپزخونه ا/ت هم از رو تخت بلند میشه دنبالش راه میوفته.
سویا ژاکتش میندازه روی صندلی*
ا/ت: چی میخوای درست کنیی؟
سویا:بزار ببینم چیا داری
*در یخچال باز میکنه و یه چندتا چزز برمیداره و بعد اشپزی میکنه*
*غذارو میزاره جلو ا/ت*
سویا: بخور
ا/ت: باشههه
*ا/ت یکی میخوره*
ا/ت: این خیلی خوشمززسسسسسس *تا تهش میقولهه*
سویا: خب دیگه ظرف بده
ا/ت: باشه
*ظرف میده و سویا میزاره تو ماشین ظرفشویی درش میبنده*
سویا: خب دیگه ساعت ۱۲ شبه من برمیگردم خونه ناهویا منتظرم بود توهم زود بخوابیااااا
ا/ت : نمیشه بمونی؟
*سویا برمیگرده به ا/ت نگاه میکنه*
سویا: نمی... *مظلوم نمایی های ا/ت* اینجورینگام نکنننن
ا/ت: بمون دیگه پشمکیییی
سویا: همین یه شب
*سویا که گوشیش برمیداره به ناهویا بگه نمیاد خونه*
ا/ت: حیحیحیححی *ا/ت میره رو تخت دراز میکشه و سویا هم میره کنارش دراز میکشه*
*ا/ت سویا رو بغل میکنه*
سویا: ش_شبت بخیر...
سویا تو ذهنش: دارم چه گوهی میخورم اینجا؟! د اخهههییتثحنثنثم
ا/ت: شبت بخیر حیحیحی
________
آره دیگه خوابیدن صبح شد رفتن همین😭😂
وقتی با بیحوصلگی تمام سناریو مینویسی:
خب دیگه ببخشید چرت شدددد خدافزززز
۱۵.۸k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.