خدا آغوشش را کنار گذاشته بود
خدا آغوشش را کنار گذاشته بود
برای غمهای من
او شبیهِ آدمها نبود
او به موقع سراغم را گرفت
به موقع بغلم کرد
و همان وقت که داشتم در اندوه غرق میشدم
مرا بوسید و نگذاشت جان بدهم
خدا اشکهایم را پاک کرد و گفت
لبخند بزن
میخواهم لبخندت را تماشا کنم
لبخند که زدم گفت به هیچکس نگو ولی
هیچکس به اندازه من دوستت ندارد
رفیقت نیست
و باورت نمیکند
چشمت به این و آن نباشد
تا من هستم
تا آبیِ آسمان هست برای چشم دوختن و دعا کردن
خدا در آغوشم گرفت و من
دیگر مگر میشد تنها و غمگین بمانم
در آغوش امنش
با آن همه بوسهی سعادت؟
#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei
🌍 @Donya_kaf 🌍
برای غمهای من
او شبیهِ آدمها نبود
او به موقع سراغم را گرفت
به موقع بغلم کرد
و همان وقت که داشتم در اندوه غرق میشدم
مرا بوسید و نگذاشت جان بدهم
خدا اشکهایم را پاک کرد و گفت
لبخند بزن
میخواهم لبخندت را تماشا کنم
لبخند که زدم گفت به هیچکس نگو ولی
هیچکس به اندازه من دوستت ندارد
رفیقت نیست
و باورت نمیکند
چشمت به این و آن نباشد
تا من هستم
تا آبیِ آسمان هست برای چشم دوختن و دعا کردن
خدا در آغوشم گرفت و من
دیگر مگر میشد تنها و غمگین بمانم
در آغوش امنش
با آن همه بوسهی سعادت؟
#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei
🌍 @Donya_kaf 🌍
۱۶۵
۰۶ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.