دخترخوانده ی هیولا پارت پنجاه و یکم
•••دختر خوانده ی هیولا•••
•••پارت پنجاه و یک•••
"الیزابت"
- چیز خاصی نبود. به هرحال خانوم ردریگو مشکلمو حل کرد.
شدو- اهان.. پس که اینطور..
به خیابون نگاه میکنم و انتظار میکشم که برسم خونه.
شدو- امروز چقدر درس داری؟
- فکر نکنم زیاد باشه. تو دو ساعت جمعش میکنم.
شدو- خب.. برنامه چیدم پدر دختری وقت بگذرونیم.
بعد لبخند میزنه و منم با ذوق میگم: جدیی؟
شدو- اره چرا که نه! از این به بعد باهم کلی تفریح میکنیم. به شرط اینکه درساتو خوب بخونی. قول میدی؟
- معلومه که قول میدمم.
شدو- افرین دختر خوب.
- مرسی.
بعد روی صندلی ولو میشم و چشمامو از خوشحالی میبندم و تو فکر فرو میرم.
•••پارت پنجاه و یک•••
"الیزابت"
- چیز خاصی نبود. به هرحال خانوم ردریگو مشکلمو حل کرد.
شدو- اهان.. پس که اینطور..
به خیابون نگاه میکنم و انتظار میکشم که برسم خونه.
شدو- امروز چقدر درس داری؟
- فکر نکنم زیاد باشه. تو دو ساعت جمعش میکنم.
شدو- خب.. برنامه چیدم پدر دختری وقت بگذرونیم.
بعد لبخند میزنه و منم با ذوق میگم: جدیی؟
شدو- اره چرا که نه! از این به بعد باهم کلی تفریح میکنیم. به شرط اینکه درساتو خوب بخونی. قول میدی؟
- معلومه که قول میدمم.
شدو- افرین دختر خوب.
- مرسی.
بعد روی صندلی ولو میشم و چشمامو از خوشحالی میبندم و تو فکر فرو میرم.
۱.۲k
۱۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.