مینویسم به یاد اونی که با یه کلمه و به سادگی آب خوردن منو
مینویسم به یاد اونی که با یه کلمه و به سادگی آب خوردن منو فروخت و گند زد تو دوستیمون، برای مخاطب خاصم
.
.
.
تهیونگ با چشم غره به جنی نگاه میکنه
جنی:بی جنبه...
کوک:حالا میشه بریم؟
تهیونگ ماشین رو روشن کرد و شروع به حرکت کردن...
در همین حال مقر فرماندهی
شیر سیاه(اکیپ مافیایی جین اینا):
جین با عصبانیت پرونده رو رو زمین پرت کرد:یعنی چی که بهت نارو زدن ها؟!! مگه الکیه؟!!
یونگی:ن خب تهیونگ یه تیر تو پام خالی کرد
جین:هع*پوزخند*تو خشن ترین و قوی ترین اونایی بعد چه راحت از دستت فرار میکنن
یونگی:بقیه برید بیرون من و رییس باهم حرف داریم.
جین:چی حرفی؟ راجب دسته گلت حرف بزنیم؟!
یونگی:تو به چیزی که میخواستی رسیدی. زنه رو داری پس دیگه چته؟ ها؟!؟
جین:من اون اموالی که نامجون بالا کشید رو میخوام!
یونگی:ولی به نظر من درد تو یه چیز دیگست!؟*داد*
جین یقه یونگی رو گرفت و چسبوندش به دیوار و داد زد:درست صحبت کن! من پدرتم!
یونگی دستش رو گذاشت رو دستای جین و هلش داد و گفت: آره! متاسفانه!! چون بر خلاف بقیه بچه ی تنی تم هر چقدر میخوای بهم سرکوفت میزنی!!(گریه)چرا؟! چرا فقط من؟!!
بین حرفاش فاصله داد تا نفس بگیره جین دهنش رو باز کرد تا چیز بگه اما صدای پر از غم و گریه آلود یونگی حرفش رو قطع کرد:آها احتمالا چون من بچه ی ناخواستم!! ولی.. من گناهی ندارم! منم نمیخواستم اینطوری به دنیا بیام. اما چیکار کنم دست خودم نیست!!
دست خودم نیست که نتیجه ی رابطه ی نا مشروط تو و زن برادرتم!! که نتیجه ی هی*ز بازی های توئم!! اما بازم ببخشید.
اشکاشو پاک کرد درو باز کرد و رفت بیرون
و آروم جوری که فقط خودش بشنوه گفت:تهیونگ کار درستی کرد که به اونا گوش داد. باید پیداشون کنم و بهشون از نقشه ی کثیف جین بگم، باید بگم که جیسو زندست...
تو ماشین تهیونگ:
تهیونگ:شما یکم بخوابید راه دوره
رزی: من خوابم نمیبره ولی کوک قبل از حرف تو خوابیده
جیمین:لیسا هم همینطور منم میخوام بخوابم...
در همین حال بودن که تهیونگ یهو سرعت رو زیاد میکنه
جیهوپ:چی شده؟
.
.
.
تهیونگ با چشم غره به جنی نگاه میکنه
جنی:بی جنبه...
کوک:حالا میشه بریم؟
تهیونگ ماشین رو روشن کرد و شروع به حرکت کردن...
در همین حال مقر فرماندهی
شیر سیاه(اکیپ مافیایی جین اینا):
جین با عصبانیت پرونده رو رو زمین پرت کرد:یعنی چی که بهت نارو زدن ها؟!! مگه الکیه؟!!
یونگی:ن خب تهیونگ یه تیر تو پام خالی کرد
جین:هع*پوزخند*تو خشن ترین و قوی ترین اونایی بعد چه راحت از دستت فرار میکنن
یونگی:بقیه برید بیرون من و رییس باهم حرف داریم.
جین:چی حرفی؟ راجب دسته گلت حرف بزنیم؟!
یونگی:تو به چیزی که میخواستی رسیدی. زنه رو داری پس دیگه چته؟ ها؟!؟
جین:من اون اموالی که نامجون بالا کشید رو میخوام!
یونگی:ولی به نظر من درد تو یه چیز دیگست!؟*داد*
جین یقه یونگی رو گرفت و چسبوندش به دیوار و داد زد:درست صحبت کن! من پدرتم!
یونگی دستش رو گذاشت رو دستای جین و هلش داد و گفت: آره! متاسفانه!! چون بر خلاف بقیه بچه ی تنی تم هر چقدر میخوای بهم سرکوفت میزنی!!(گریه)چرا؟! چرا فقط من؟!!
بین حرفاش فاصله داد تا نفس بگیره جین دهنش رو باز کرد تا چیز بگه اما صدای پر از غم و گریه آلود یونگی حرفش رو قطع کرد:آها احتمالا چون من بچه ی ناخواستم!! ولی.. من گناهی ندارم! منم نمیخواستم اینطوری به دنیا بیام. اما چیکار کنم دست خودم نیست!!
دست خودم نیست که نتیجه ی رابطه ی نا مشروط تو و زن برادرتم!! که نتیجه ی هی*ز بازی های توئم!! اما بازم ببخشید.
اشکاشو پاک کرد درو باز کرد و رفت بیرون
و آروم جوری که فقط خودش بشنوه گفت:تهیونگ کار درستی کرد که به اونا گوش داد. باید پیداشون کنم و بهشون از نقشه ی کثیف جین بگم، باید بگم که جیسو زندست...
تو ماشین تهیونگ:
تهیونگ:شما یکم بخوابید راه دوره
رزی: من خوابم نمیبره ولی کوک قبل از حرف تو خوابیده
جیمین:لیسا هم همینطور منم میخوام بخوابم...
در همین حال بودن که تهیونگ یهو سرعت رو زیاد میکنه
جیهوپ:چی شده؟
۲.۳k
۰۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.