I fell in love with the Mafia. (پارت 48)
سرمو گذاشتم روش خوابیدم چند مین بعد یا صداهای قاتی پاتی بیدار شدم
جیمین بالا سرم دیدم بچه هم داشت گریه میکرد
ایلان: چیشده؟
جیمین: زهرمارو چیشده... کرم شدی؟ پاشو ب بچه برس ببینم عصبی از اتاق رفت بیرون بچه رو گرفتم عوضش کردم بهش شیر دادم وقتی خوابید رفتم بیرون سمت اشپزخونه
ایلان: سلام اجوشی
اجوشی: سلام دختر گلم... خوبی؟ بچه خوبه
ایلان: اهوم خوبم... بچه هم خوبه
نشستم رو صندلی اجوشی برام صبحونه اورد خوردم رفتم بالا....
یک هفته بعد
بچه رو خوابوندم بهش نگاه میکردم تنها تفریحم همین فسقلی بود جیمین توی این مدت خیلی باهام سرد شده حتی وقتی باهام حرف میزنه بهم نگاه نمیکنه واقعا ناراحت میشدم ولی ب روی خودم نمیاوردم بخیه هام بهتر شوده بودن ولی هنوذ خوب جوش نخورده بودن صدای باز شدن در اومد ب در نگاه کردم خودش بود
جیمین: لباس بپوش... باید بریم بیرون
ایلان: کجا؟
جیمین: یاید بریم پیشه جین هو
ایلان: با اسمش انگار اب یخ ریختن روم... چ... چی؟ م... من نمیام
جیمین: یعنی چی نمیام... گمشو لباستو بپوش ببینم
پاهام ب زمین چسبیده بودن تکون نمیخوردم جیمین وقتی دید کاری نمیکنم اومد سمتم ی کشیده محکم زد
مچ دستمو گرفت کشیدم بیرون
جیمین: دیگه انقدر بی حیا شدی ک ب حرفم گوش نمیدی در اتاقشو باز کرد پرتم تو افتادم زمین... بهت رو دادم زبونت دراز شده... بهت گفتم زبونتو کوتاه میکنم دکمه های لباسشو خیلی سریع باز کرد بلندم کرد انداختم رو تخت
ایلان: خ... خواهش میکنم ولم کن
بدون توجه ب خواهاشم روم خیمه زد لبام مک میزد
چند مین بعد
ازم کشید بیرون خیلی وحشی شده بود تاحالا اینجوری ندیده بودمش هرچی التماس میکردم محکم تر توم میکوبید رفت سمت حموم دلم خیلی درد میکرد بعد پنج دقیقه اومد بیرون میخواستم بلند شم درد بلدی زیر دلم گرفت اخم در اومد
ایلان: ایییی
جیمین: چته؟
دستمو گذاشتم زیر دلم گفتم: د... دلم ی لحظه فکر کردم دستام خیس شدم ب پایین نگاه کردم خون بود از درد بیهوش شدم
چند مین بعد
چشمامو باز کردم توی اتاق خودم بودم سوزشی زیر دلم بود دست گذاشتم انگار تازه بخیش زده بودن جیمین اومد تو
جیمین: حالت خوبه؟
ایلان: ا... اره
گلومو بعض گرفته بود قورتش دادم
ایلان: چه اتفاقی افتاد
جیمین: بخیه هات پاره شدن، دکتر برات بخیه زد... ب اجوشی میگم برات غذا بیاره
جیمین بالا سرم دیدم بچه هم داشت گریه میکرد
ایلان: چیشده؟
جیمین: زهرمارو چیشده... کرم شدی؟ پاشو ب بچه برس ببینم عصبی از اتاق رفت بیرون بچه رو گرفتم عوضش کردم بهش شیر دادم وقتی خوابید رفتم بیرون سمت اشپزخونه
ایلان: سلام اجوشی
اجوشی: سلام دختر گلم... خوبی؟ بچه خوبه
ایلان: اهوم خوبم... بچه هم خوبه
نشستم رو صندلی اجوشی برام صبحونه اورد خوردم رفتم بالا....
یک هفته بعد
بچه رو خوابوندم بهش نگاه میکردم تنها تفریحم همین فسقلی بود جیمین توی این مدت خیلی باهام سرد شده حتی وقتی باهام حرف میزنه بهم نگاه نمیکنه واقعا ناراحت میشدم ولی ب روی خودم نمیاوردم بخیه هام بهتر شوده بودن ولی هنوذ خوب جوش نخورده بودن صدای باز شدن در اومد ب در نگاه کردم خودش بود
جیمین: لباس بپوش... باید بریم بیرون
ایلان: کجا؟
جیمین: یاید بریم پیشه جین هو
ایلان: با اسمش انگار اب یخ ریختن روم... چ... چی؟ م... من نمیام
جیمین: یعنی چی نمیام... گمشو لباستو بپوش ببینم
پاهام ب زمین چسبیده بودن تکون نمیخوردم جیمین وقتی دید کاری نمیکنم اومد سمتم ی کشیده محکم زد
مچ دستمو گرفت کشیدم بیرون
جیمین: دیگه انقدر بی حیا شدی ک ب حرفم گوش نمیدی در اتاقشو باز کرد پرتم تو افتادم زمین... بهت رو دادم زبونت دراز شده... بهت گفتم زبونتو کوتاه میکنم دکمه های لباسشو خیلی سریع باز کرد بلندم کرد انداختم رو تخت
ایلان: خ... خواهش میکنم ولم کن
بدون توجه ب خواهاشم روم خیمه زد لبام مک میزد
چند مین بعد
ازم کشید بیرون خیلی وحشی شده بود تاحالا اینجوری ندیده بودمش هرچی التماس میکردم محکم تر توم میکوبید رفت سمت حموم دلم خیلی درد میکرد بعد پنج دقیقه اومد بیرون میخواستم بلند شم درد بلدی زیر دلم گرفت اخم در اومد
ایلان: ایییی
جیمین: چته؟
دستمو گذاشتم زیر دلم گفتم: د... دلم ی لحظه فکر کردم دستام خیس شدم ب پایین نگاه کردم خون بود از درد بیهوش شدم
چند مین بعد
چشمامو باز کردم توی اتاق خودم بودم سوزشی زیر دلم بود دست گذاشتم انگار تازه بخیش زده بودن جیمین اومد تو
جیمین: حالت خوبه؟
ایلان: ا... اره
گلومو بعض گرفته بود قورتش دادم
ایلان: چه اتفاقی افتاد
جیمین: بخیه هات پاره شدن، دکتر برات بخیه زد... ب اجوشی میگم برات غذا بیاره
۹۳.۹k
۱۴ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.