مافیای خطرناک من (19)p
پارت 19 مافیا خطرناک من :
اجوما رفت
شوگا: هیمنطور تو فکر بودم نکنه اوجوما راست میگه ؟ وای حق با اون همش تقصیر منه روی زمین اشپرخانه نشسته بودم که اجوما صدام زد
اجوما: بیا شواگ به هوش اموده !
شوگا: سریع رفتم سمت هال رفتم پیش ا/ت
شوگا: حالت خوبه (سرد)
شوگا: اجوما برو یکم غذا بیار
شوگا: رفتم کنار ا/ت نشستم
شوگا: ببخشید
ا/ت: ولم کن
شوگا: ا/ت لجبازی نکن گفتم ببخشید که نگاه چه کار کردی با خودت چرا غذا نمیخوری؟
ا/ت:شوگا
شوگا: بله (عصبی)
ا/ت: اگه ازم متنفری بگو چرا همش تحقیرم میکنی میدونم به اجبار داریم ازدواج میکنیم ولی من چه گناهی دارم من حتی یه دوست پسر هم نداشتم که بدونم یه رابطه چه مدلی هست (همرو با گریه گفت)
شوگا:من ازت متنفر نیستم فقط علاقه ای به رمانتیک بودن ندارم یعنی از عشق و عاشقی بدم میاد بهت گفتم
ا/ت: مگه من گفتم دوستم دااشته باش فقط میگم تحقیرم نکن احساس بردگی دارم
شوگا: اجوما اومد غذارو ازش گرفتم بهش دادم
شوگا: اینو بخور لوس بازی هم در نیار من حقیرت نمیکنم فقط میگم به جای چصو فیس در اوردن مثل ادم بیای غذاتو بخوری بری همین
شوگا: اینو بخور
ا/ت: نمی خوام رومو اونرو کردم
شوگا: دیگه واقعا چاره ای نداشتم اگه از گرسنگی بمیره چی ؟
شوگا: رفتم لبشو بوسیدم نگاه خماری بهش داشتم
شوگا: یه قاشق غذا تو دهنش گذاشتم تا بخوره
شوگا: بقیرو خودت بخور ساعت 3 هم خودت میدونی اماده باش (سرد)
رفت
ا/ت: اون منو بوسید ؟ چرا میدونم فقط به خاطره اینه که من غذامو بخورم
ا/ت: غذامو خوردم رفتم بالا تو اتاقم یکم خوابیدم به جای دستم که رده تیغ بود نگاه می کردم واقعا درد داشت یه صدای در اومد اجوما بود برام غذا اورده بود
اجوما: عزیزم بیا یکم دیگه بخور به عنوان میان وعدت
ا/ت: ممنونم
غذامو خوردم دیدم ساعت 3 هست
شوگا: وارد اتاق ا/ت شدم دیدم نشسته رو تختش داره غذاشو میخوره نمیدونم چرا خیلی خشوحال شدم
شوگا: به در اتاقش تکیه دادم و بهش نگاه کردم
شوگا: خانم ا/ت ممنون میشم بعد از خوردن غذاتون اماده بشید بریم خرید (کمی ملایم))
ا/ت: حواسم به شوگا رفت
ا/ت: اوه ببخشید حواسم نبود اره الان اماده میشم
شوگا: پرنسس نگفتم که الان هر وقت غذاتو خوردی
ا/ت: باشه
شوگا رفت منم یکم بعد رفتم لباسی که شوگا بهم داده بودو پوشیدم هیچ لوازم ارایشی نداشتم خودمم خیلی با ارایش حال نمیکنم موهامو گوجه ای بستم
رفتم طبقه ی پایین
ا/ت: شوگارو دیدمو ایی خدا یه شلوار جین مشکی ساده و یه تیپ مافیای زده بود واییی خدا کراواتش هم مثل همیشه باز بود غرق نگاش بودم
شوگا: همین طور خودمو تو اینه نگاه می کردم ا/ت اومد
شوگا: رومو به سمت ا/ت کردم مثل پرنسسا شده بود وایی چی دارم میگم ولی اون حتی ارایش هم نداشت این تایپ دختر منه ها ( ولی نباید عاشقش بشم هرچی نباشه این ازدواج اجباریه و عشق توی زندگی من اصافیه)
اجوما رفت
شوگا: هیمنطور تو فکر بودم نکنه اوجوما راست میگه ؟ وای حق با اون همش تقصیر منه روی زمین اشپرخانه نشسته بودم که اجوما صدام زد
اجوما: بیا شواگ به هوش اموده !
شوگا: سریع رفتم سمت هال رفتم پیش ا/ت
شوگا: حالت خوبه (سرد)
شوگا: اجوما برو یکم غذا بیار
شوگا: رفتم کنار ا/ت نشستم
شوگا: ببخشید
ا/ت: ولم کن
شوگا: ا/ت لجبازی نکن گفتم ببخشید که نگاه چه کار کردی با خودت چرا غذا نمیخوری؟
ا/ت:شوگا
شوگا: بله (عصبی)
ا/ت: اگه ازم متنفری بگو چرا همش تحقیرم میکنی میدونم به اجبار داریم ازدواج میکنیم ولی من چه گناهی دارم من حتی یه دوست پسر هم نداشتم که بدونم یه رابطه چه مدلی هست (همرو با گریه گفت)
شوگا:من ازت متنفر نیستم فقط علاقه ای به رمانتیک بودن ندارم یعنی از عشق و عاشقی بدم میاد بهت گفتم
ا/ت: مگه من گفتم دوستم دااشته باش فقط میگم تحقیرم نکن احساس بردگی دارم
شوگا: اجوما اومد غذارو ازش گرفتم بهش دادم
شوگا: اینو بخور لوس بازی هم در نیار من حقیرت نمیکنم فقط میگم به جای چصو فیس در اوردن مثل ادم بیای غذاتو بخوری بری همین
شوگا: اینو بخور
ا/ت: نمی خوام رومو اونرو کردم
شوگا: دیگه واقعا چاره ای نداشتم اگه از گرسنگی بمیره چی ؟
شوگا: رفتم لبشو بوسیدم نگاه خماری بهش داشتم
شوگا: یه قاشق غذا تو دهنش گذاشتم تا بخوره
شوگا: بقیرو خودت بخور ساعت 3 هم خودت میدونی اماده باش (سرد)
رفت
ا/ت: اون منو بوسید ؟ چرا میدونم فقط به خاطره اینه که من غذامو بخورم
ا/ت: غذامو خوردم رفتم بالا تو اتاقم یکم خوابیدم به جای دستم که رده تیغ بود نگاه می کردم واقعا درد داشت یه صدای در اومد اجوما بود برام غذا اورده بود
اجوما: عزیزم بیا یکم دیگه بخور به عنوان میان وعدت
ا/ت: ممنونم
غذامو خوردم دیدم ساعت 3 هست
شوگا: وارد اتاق ا/ت شدم دیدم نشسته رو تختش داره غذاشو میخوره نمیدونم چرا خیلی خشوحال شدم
شوگا: به در اتاقش تکیه دادم و بهش نگاه کردم
شوگا: خانم ا/ت ممنون میشم بعد از خوردن غذاتون اماده بشید بریم خرید (کمی ملایم))
ا/ت: حواسم به شوگا رفت
ا/ت: اوه ببخشید حواسم نبود اره الان اماده میشم
شوگا: پرنسس نگفتم که الان هر وقت غذاتو خوردی
ا/ت: باشه
شوگا رفت منم یکم بعد رفتم لباسی که شوگا بهم داده بودو پوشیدم هیچ لوازم ارایشی نداشتم خودمم خیلی با ارایش حال نمیکنم موهامو گوجه ای بستم
رفتم طبقه ی پایین
ا/ت: شوگارو دیدمو ایی خدا یه شلوار جین مشکی ساده و یه تیپ مافیای زده بود واییی خدا کراواتش هم مثل همیشه باز بود غرق نگاش بودم
شوگا: همین طور خودمو تو اینه نگاه می کردم ا/ت اومد
شوگا: رومو به سمت ا/ت کردم مثل پرنسسا شده بود وایی چی دارم میگم ولی اون حتی ارایش هم نداشت این تایپ دختر منه ها ( ولی نباید عاشقش بشم هرچی نباشه این ازدواج اجباریه و عشق توی زندگی من اصافیه)
۱.۳k
۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.