پارت ۸۱
پارت ۸۱
ویو جین
نگاهم هم به تلویزیون بود که نفسای گرم یه نفر رو پشت گردنم حس کردم و بعد هم داغی رو روی گردنم ؛ اولش واقعا تعجب کردم . اما با فکر این که دوباره کار نامجونه بیخیال شدم و فقط یه قر زدم
جین : یاااا این چه کاریه .
+چیه هیونگ ؟
جین : چ....چی؟؟؟؟؟ تو...تو بودی!!!!؟
+چیو من بودم؟؟
جین : این...این...گر...
-نه من بودم هیونگ(بم)
واقعا هل کرده بودم . این دوتا چشونه؟ کوک از پشت سرم با صدای بمی گفت که واقعا سکته کردم
جین : یاااا هیییییی بسه. کار کی بودد؟(تعجب و بلند)
-کار من بود هیونگ . فقط میخواستیم اذیتت کنیم (چشمک)
جین : بیشعوراااااا
افتادم دنبالشون و تا میتونستم بهشون قر زدم . بلاخره دوییدن بالا و منم نشستم رو مبل
دستم رو گذاشتم پشت گردنم و دوباره به کار این خرا فکر کردم .
ولی خوب شد نامی نبود ها
نامجون : جین؟(جدی)
جین : وای...آی خدا . بدبخت شدم (آروم)
جین : ب...بله؟
نامجون : بیا کارت دارم(جدی)
جین : او...اومدم .
داشتم میرفتم سمت اتاق و تو راه برای تهیونگ و کوکی که از بالا نگام میکردن خط و نشون کشیدم
رفتم داخل اتاق که گفت
نامجون : این چیه؟(جدی)
جین : چ...چی؟
عکس داداشم رو بهم نشون داد که داشتم از خنده میپاچیدم.
جین : خب که چی؟(خنده)
نامجون : این پسر کیه که تو بغلشی؟ بغل؟ هه . کل و هوم تو حلقشی (عصبی)
جین : یا حسود خان ! این که میبینی داداشمه . اونجا هم داشتیم از تو آب میومدیم بیرون که بغلم کرد .
نامجون : داداشت؟!(تعجب)
جین : بله (نگاه های مهربون)
نامجون : اوههه(آروم)
جین : حالا اجازه میدی برم آقای کیمِ غیرتی؟
نامجون : یااا (چشم غره)
با یه لبخند از کنارش رد شدم و اومدم بیرون
رفتم بالا و آروم در اتاق تهیونگ و جونگ کوک رو باز کردم و رفتم داخل
رو صندلی بودن و داشتن بیرون رو نگا میکردن
بهترین فرصت برای انتقام بود . رفتم جلو و...
ویو جین
نگاهم هم به تلویزیون بود که نفسای گرم یه نفر رو پشت گردنم حس کردم و بعد هم داغی رو روی گردنم ؛ اولش واقعا تعجب کردم . اما با فکر این که دوباره کار نامجونه بیخیال شدم و فقط یه قر زدم
جین : یاااا این چه کاریه .
+چیه هیونگ ؟
جین : چ....چی؟؟؟؟؟ تو...تو بودی!!!!؟
+چیو من بودم؟؟
جین : این...این...گر...
-نه من بودم هیونگ(بم)
واقعا هل کرده بودم . این دوتا چشونه؟ کوک از پشت سرم با صدای بمی گفت که واقعا سکته کردم
جین : یاااا هیییییی بسه. کار کی بودد؟(تعجب و بلند)
-کار من بود هیونگ . فقط میخواستیم اذیتت کنیم (چشمک)
جین : بیشعوراااااا
افتادم دنبالشون و تا میتونستم بهشون قر زدم . بلاخره دوییدن بالا و منم نشستم رو مبل
دستم رو گذاشتم پشت گردنم و دوباره به کار این خرا فکر کردم .
ولی خوب شد نامی نبود ها
نامجون : جین؟(جدی)
جین : وای...آی خدا . بدبخت شدم (آروم)
جین : ب...بله؟
نامجون : بیا کارت دارم(جدی)
جین : او...اومدم .
داشتم میرفتم سمت اتاق و تو راه برای تهیونگ و کوکی که از بالا نگام میکردن خط و نشون کشیدم
رفتم داخل اتاق که گفت
نامجون : این چیه؟(جدی)
جین : چ...چی؟
عکس داداشم رو بهم نشون داد که داشتم از خنده میپاچیدم.
جین : خب که چی؟(خنده)
نامجون : این پسر کیه که تو بغلشی؟ بغل؟ هه . کل و هوم تو حلقشی (عصبی)
جین : یا حسود خان ! این که میبینی داداشمه . اونجا هم داشتیم از تو آب میومدیم بیرون که بغلم کرد .
نامجون : داداشت؟!(تعجب)
جین : بله (نگاه های مهربون)
نامجون : اوههه(آروم)
جین : حالا اجازه میدی برم آقای کیمِ غیرتی؟
نامجون : یااا (چشم غره)
با یه لبخند از کنارش رد شدم و اومدم بیرون
رفتم بالا و آروم در اتاق تهیونگ و جونگ کوک رو باز کردم و رفتم داخل
رو صندلی بودن و داشتن بیرون رو نگا میکردن
بهترین فرصت برای انتقام بود . رفتم جلو و...
۱.۷k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.