پارت ۷ فیک کوک
مرسی که حمایت میکنی راستی درخواستی داشتی پی وی بگو
شرایط پارت بعد آخر فیک گذاشتم😊✨️
ویو ات
وارد جایی شدیم که .........بوی الکل و دود سیگار خفه م میکرد. دستم دور دست کوک حلقه بود و این بهم ی حس معذب بودن میداد ولی انگار ازم در برار نگاه های مردای دیگه محافظت میکرد رفتیم سر ی میز خیلی بزرگ نشستیم و کوک گفت
_گوش کن چی میگم
+بله ارباب
_اینجا بهم نگو ارباب تو الان مثلا زنمی پس با چیزای عاشقانه صدام کن که شک نکن درضمن از کنارم تکون نمیخوری فهمیدی؟
+بله ارباب
_همین الان بهت گفت.....
[علامت لوکان $ [لوکان هم مثل کوک مافیا عه ولی از کوک بهتر نیست و اومده تا با کوک قرارداد ببنده و از کوک کلاهبرداری کنه ]]
$سلام جناب جئون از دیدنشون خوشحالم
_عا سلام لوکان منم همینطور
$اممم این بانوی زیبا رو معرفی نمیکنید؟
_البته جئون ات همسرم
+خوشوقتم
$همچنین
نشستیم و کوک و اون مرده که ظاهرا اسمش لوکانه داشتن با هم حرف میزدن و انگار داشتن راجب کار و بار حرف میزدن منم حوصلم پوکیده بود 😐گفتم برم دستشویی ببینم ۲ ساعت مثل هویج[🥕🤣] اینجا نشستم سر وضعم بهم نریخته
+جونگ کوک[خیلی یواش یکم سمتش متمایل شدی]
_.........
+کوکی
_........
+چاگیااا [خیلی به سمتش متمایل شدی و وقتی بر میگرده لباتون یکم بهم برخورد میکنه]
_بهتر نیست ددی صدام کنی حالا چی میخوای بگی؟
وقتی گفت ددی صورتم از خجالت قرمز شده بود
+میخوام برم دسشویی
_خیلی خب برو و زود بیا
+باشه
رفتم دسشویی سر و وضعم ی نگاه انداختم خوب بود ی دست کشیدم رو لبم که لب کوک بهش برخورد کرده بود و..
ویو کوک
ات خیلی دیر کرده بود رفتم دنبالش گشتم ولی نبود کل اونجا رو گشتم ولی نبود اومدم بیرون و رفتم طبقه ی بالا سمت اتاق ها همین که رسیدم صدای جیغ ات رو شنیدم که از اتاق دومی میومد در قفل بود پس با شکوندمش و وارد اتاق شدم که دیدم ی مرد وسط اتاق افتاده و ات رو تخت جمع شده و ترسیده
سریع رفتم سمتش
_حالت خوبه اون که باهات کاری نکرد؟
+نه من خوبم
_باشه بلند شو بریم خونه
+هوممم
رفتیم پایین و سوار ماشین شدیم حرکت کردیم به سمت خونه تو راه ی دفعه ات اومد سمتم و روی لبم دست کشید
_چیکار میکنی؟
+هیچی فقط رژ رو لباتون بود
ویو ات
خیلی خسته بودم و.........وقتی چشمام رو باز کردم تو اتاقم بودم و ظاهرا صبح شده بودو لباسام عوض شده بود و دلمم یکم درد میکرد بلند شدم رفتم دستشویی که دیدم پر*ود شدم کارای لازم رو انجام دادم رفتم پایین دیدم هیچکی نبود نه خدمتکارا و نه آجوما و ارباب .رفتم تو آشپز خونه و دنبال قرص مسکن میگشتم که صدای ارباب اومد
_صبح بخیر
+صبح بخیر ارباب بشینید براتون صبحانه بیارم
_میل ندارم دنبال چیزی میگردی؟
+بلع دنبال قرص مسکنم
_توی کابینت بالاست
+آها ممنون
_چیزی چیشده؟
+نه
_خیلی خب
+ارباب
_بله
+کی لباسام رو عوض کرده؟
_آجوما
+آها بقیه کجان
_اینجا همه به جز تو خدمتکار نیمه وقتن و امروز هم مرخصین حتی آجوما
+آها
[فلش بک ی هفته بعد]
ویو کوک
چند روزیه حال ات خوب نیست و رنگ و رو نداره بعضی وقتا حالت تهوع داره و بالا میاره نمیدونم چشه
هی سعی میکنم ذهنم نره سمت اون شب که نکنه من دیر رسیدم و اون عوضی به ات دست زده باشه و ات الان حامله.......نه نه نه غیر ممکنه ات همچین آدمی نیست خیلی عصبیم
در اتاق زده شد و ات اومد تو اتاق
+ارباب قهوه تون
_بیارش اینجا
+چشم
_ات حالت خوبه؟
+بلع ارباب
_مطمئنی اگه چیزی شده بهم بگو
+البته چیزی نیست
_خیلی خب برو
ویو ات
ارباب خیلی عصبیه معلوم نیست چی شده بیخیال امروز آخرین روز پریودیم بود و حالم این چند روز زیاد خوب نبوده حتی چند بار بالا دادم ولی الان خوشخالم که دوران عن تمام شد گیلیلیلی😊
گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود جواب دادم که یهو........
مرسی که خوندی 🫠
شرايط پارت بعد:
۱۰ لایک و ۱۰ کامنت
حمایت کنید و امیدوارم خوشتون اومده باشه🙂☺️
شرایط پارت بعد آخر فیک گذاشتم😊✨️
ویو ات
وارد جایی شدیم که .........بوی الکل و دود سیگار خفه م میکرد. دستم دور دست کوک حلقه بود و این بهم ی حس معذب بودن میداد ولی انگار ازم در برار نگاه های مردای دیگه محافظت میکرد رفتیم سر ی میز خیلی بزرگ نشستیم و کوک گفت
_گوش کن چی میگم
+بله ارباب
_اینجا بهم نگو ارباب تو الان مثلا زنمی پس با چیزای عاشقانه صدام کن که شک نکن درضمن از کنارم تکون نمیخوری فهمیدی؟
+بله ارباب
_همین الان بهت گفت.....
[علامت لوکان $ [لوکان هم مثل کوک مافیا عه ولی از کوک بهتر نیست و اومده تا با کوک قرارداد ببنده و از کوک کلاهبرداری کنه ]]
$سلام جناب جئون از دیدنشون خوشحالم
_عا سلام لوکان منم همینطور
$اممم این بانوی زیبا رو معرفی نمیکنید؟
_البته جئون ات همسرم
+خوشوقتم
$همچنین
نشستیم و کوک و اون مرده که ظاهرا اسمش لوکانه داشتن با هم حرف میزدن و انگار داشتن راجب کار و بار حرف میزدن منم حوصلم پوکیده بود 😐گفتم برم دستشویی ببینم ۲ ساعت مثل هویج[🥕🤣] اینجا نشستم سر وضعم بهم نریخته
+جونگ کوک[خیلی یواش یکم سمتش متمایل شدی]
_.........
+کوکی
_........
+چاگیااا [خیلی به سمتش متمایل شدی و وقتی بر میگرده لباتون یکم بهم برخورد میکنه]
_بهتر نیست ددی صدام کنی حالا چی میخوای بگی؟
وقتی گفت ددی صورتم از خجالت قرمز شده بود
+میخوام برم دسشویی
_خیلی خب برو و زود بیا
+باشه
رفتم دسشویی سر و وضعم ی نگاه انداختم خوب بود ی دست کشیدم رو لبم که لب کوک بهش برخورد کرده بود و..
ویو کوک
ات خیلی دیر کرده بود رفتم دنبالش گشتم ولی نبود کل اونجا رو گشتم ولی نبود اومدم بیرون و رفتم طبقه ی بالا سمت اتاق ها همین که رسیدم صدای جیغ ات رو شنیدم که از اتاق دومی میومد در قفل بود پس با شکوندمش و وارد اتاق شدم که دیدم ی مرد وسط اتاق افتاده و ات رو تخت جمع شده و ترسیده
سریع رفتم سمتش
_حالت خوبه اون که باهات کاری نکرد؟
+نه من خوبم
_باشه بلند شو بریم خونه
+هوممم
رفتیم پایین و سوار ماشین شدیم حرکت کردیم به سمت خونه تو راه ی دفعه ات اومد سمتم و روی لبم دست کشید
_چیکار میکنی؟
+هیچی فقط رژ رو لباتون بود
ویو ات
خیلی خسته بودم و.........وقتی چشمام رو باز کردم تو اتاقم بودم و ظاهرا صبح شده بودو لباسام عوض شده بود و دلمم یکم درد میکرد بلند شدم رفتم دستشویی که دیدم پر*ود شدم کارای لازم رو انجام دادم رفتم پایین دیدم هیچکی نبود نه خدمتکارا و نه آجوما و ارباب .رفتم تو آشپز خونه و دنبال قرص مسکن میگشتم که صدای ارباب اومد
_صبح بخیر
+صبح بخیر ارباب بشینید براتون صبحانه بیارم
_میل ندارم دنبال چیزی میگردی؟
+بلع دنبال قرص مسکنم
_توی کابینت بالاست
+آها ممنون
_چیزی چیشده؟
+نه
_خیلی خب
+ارباب
_بله
+کی لباسام رو عوض کرده؟
_آجوما
+آها بقیه کجان
_اینجا همه به جز تو خدمتکار نیمه وقتن و امروز هم مرخصین حتی آجوما
+آها
[فلش بک ی هفته بعد]
ویو کوک
چند روزیه حال ات خوب نیست و رنگ و رو نداره بعضی وقتا حالت تهوع داره و بالا میاره نمیدونم چشه
هی سعی میکنم ذهنم نره سمت اون شب که نکنه من دیر رسیدم و اون عوضی به ات دست زده باشه و ات الان حامله.......نه نه نه غیر ممکنه ات همچین آدمی نیست خیلی عصبیم
در اتاق زده شد و ات اومد تو اتاق
+ارباب قهوه تون
_بیارش اینجا
+چشم
_ات حالت خوبه؟
+بلع ارباب
_مطمئنی اگه چیزی شده بهم بگو
+البته چیزی نیست
_خیلی خب برو
ویو ات
ارباب خیلی عصبیه معلوم نیست چی شده بیخیال امروز آخرین روز پریودیم بود و حالم این چند روز زیاد خوب نبوده حتی چند بار بالا دادم ولی الان خوشخالم که دوران عن تمام شد گیلیلیلی😊
گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود جواب دادم که یهو........
مرسی که خوندی 🫠
شرايط پارت بعد:
۱۰ لایک و ۱۰ کامنت
حمایت کنید و امیدوارم خوشتون اومده باشه🙂☺️
۲۵.۵k
۱۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.