رمان چشمات دنیای منه ❣️
بچه ها یه چیزی بگم💝
توی این رمان دیانا عاشق ورزش والیبال هست
بریم شروع کنیم👇
دیانا: ارسلان میخوام برم کلاس والیبال
ارسلان: نه بابا والیبال چیه؟
ارسلان از والیبال خوشش نمیاد.
دیانا: با کلی چال و چونه زدن بالاخره راضیش کردم
دیانا: اولین روز کلاس دیدم دختر خاله حسودم که اسمش سحر بود توی همون کلاس ثبت نام کرده بود
سحر توی این رمان عاشق ارسلانه برای همین اینا به مشکل خوردن
سحر: سلام خانوم عشق دزد
حالت چطوره؟ خوش میگذره با عشق من؟!
دیانا هر کاری کرد که چیزی نگه ولی
دیانا: خفه شو
سحر توی والیبال حرفه ای تر از دیانا بود
وقتی دید مربی داره به دیانا میگه
_عزیزم پاس دادن رو باید تمرین کنی
خوشحال شد ولی زیر لب هرچی از دهنش در میومد به دیانا می گفت
لایک یادتون نره❤️
پارت بعدی یا امروزه یا فردا
نظرتون رو برام کامنت کنید عشقا 🌹❤️
#چشمات_دنیای_منه
توی این رمان دیانا عاشق ورزش والیبال هست
بریم شروع کنیم👇
دیانا: ارسلان میخوام برم کلاس والیبال
ارسلان: نه بابا والیبال چیه؟
ارسلان از والیبال خوشش نمیاد.
دیانا: با کلی چال و چونه زدن بالاخره راضیش کردم
دیانا: اولین روز کلاس دیدم دختر خاله حسودم که اسمش سحر بود توی همون کلاس ثبت نام کرده بود
سحر توی این رمان عاشق ارسلانه برای همین اینا به مشکل خوردن
سحر: سلام خانوم عشق دزد
حالت چطوره؟ خوش میگذره با عشق من؟!
دیانا هر کاری کرد که چیزی نگه ولی
دیانا: خفه شو
سحر توی والیبال حرفه ای تر از دیانا بود
وقتی دید مربی داره به دیانا میگه
_عزیزم پاس دادن رو باید تمرین کنی
خوشحال شد ولی زیر لب هرچی از دهنش در میومد به دیانا می گفت
لایک یادتون نره❤️
پارت بعدی یا امروزه یا فردا
نظرتون رو برام کامنت کنید عشقا 🌹❤️
#چشمات_دنیای_منه
۹.۹k
۲۳ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.