اسیبی که بهم زدی
آسیبی که بهم زدی
پارت دوم
سریع قبول کردم که گفت عاااام اما این قرار یکم فرق داره گفتم مشکلی نیست و قطع کردم میا گفت کی بود گفتم سوجون آشتی کردیم قیافه اش مثل علامت سوال شد گفتم چانگا بود چانگا با تعجب گفت چانگا؟سرمو تکون دادم گفتم آره ساعت ۸ تو استودیو چشاش چهارتا شد و گفت جلو چشمای سوجون؟عقلت از دست دادی ؟بی خیال گفتم منو سوجون که باهم نیستیم برام مهم نیست اصلا بزار چشاش دراد گفت دیوونه ای؟گفتم اوهوم رفتیم خونه
ساعت ۸
با چشمام دنبال چانگا میگشتم که دیدمش
چانگا👆دست تکون دادم و سمتم رفتم که یهو سوجون رو دیدم خندید و سمتم اومدو گفت ببینم عاشقم شدی همجا جلو چشمامی؟لبخند مصنوعی ای زدم و گفتم حتما چانگا اومد سمتمون و گفت خیلی خوش اومدی و دستامو گرفت و لبخند درخشانی زد سوجون خنده ی عصبی ای کردو گفت خوبه بخاطر من نیومدی چانگا گفت بخاطر عکاسی اومده سوجون گفت همون که باید خواهر یا دوس دخترمون رو میوردیم؟چانگا گفت اوهوم منم گفتم یونا بیاد خندیدمو گفتم خیلی عالی میشه سوجون گفت شما بهم نمیآید نمیشه گفتم اتفاقا خیلی عکسمونم قشنگ میشه چانگا گفت اما من گفتم که یونا بیاد با تو عکس بگیره
سوجون و یونا:چیییییییی؟
چانگا:اوهوم من خواهرم رو آوردم تو راهه
سوجون :اما واسه چی؟
چانگا:مگه شما باهم نبودین؟
یونا:خب اگه باهم بودیم که سوجون...آه بیخیال
سوجون:حالا که تا اینجا اومدی بهت اجازشو میدم باهام عکس بگیری
یونا:ممم حتما
عکاس:واییییی چه نازههههه پارتنر کدومتونه؟
چنگا:سوجون
عکاس:واییییی خیلی خوشگل میشین با من بیا خانم
یونا:و..ولی من مدلینگ نیستم
عکاس :مهم نیست یادت میدم
دستمو کشید و رفتیم داخل اتاق پروف
عکاس :اینا رو بعدن میتونی ببری واسه خودت
برنامه ریخت و گفتم چه خوشگلننننن گفت حالا عکس میگیری؟با ذوق گفتم با کله قبول میکنم
چند دقیقه بعد
یونا:چه خوشگل شدم
میکاپ:وای قربون خودم برم آنقدر خوب میکاپت کردم
عکاس:وای وای وای خیلی خوشگل شدیییییی
سوجون:حالا نه اونقدرا
عکاس:خفه شو باباااااااا حالا برین اونجا خب خب یونا دستتو بزار رو شونه ی سوجون وای خب سوجون توهم دستتو بزار رو کمرت
سوجون:اوکی خوبه؟
عکاس:پاتو بیار جلو
سوجون:کدوم؟
عکاس:راست دیگههه وایییی خدااااا
شب ساعت ۱۰:۳۰
یونا:آخيش چقدر خسه شدم میا زنده ای؟
میا:کجا بودییییی؟وای خاک تو سرت چرا انقدر خوشگل شدی میکاپه عروس کردی؟لباسشو نگاااا با چانگا رفتین عروسی؟
یونا:کلا با سوجون بودم
میا:آشتی کنون داریم ما شادی کنون داریم ما
یونا:نه باباوو اینو باش عکاسی بود
میا:هااااااا؟
براش همچین توضیح دادم که حتی وقتی میخواستیم بخوابیم زنگ زد به سونگمین
یونا:😐
میا:وای جونم برات بگه که مثل عاشقا عکس گرفتن🥹برات بفرستم؟
یونا:🫥وات د...
فردا صبح تو مدرسه
سوجون:هی یونا
با تعجب نگاهش کردم و گفتم چیشده؟نفس نفس زنان گفت عکسامون عکسامون رو ...با تعجب گفتم هوممم عکاسامون چی؟گفت پخش شده تو اینستا یکی از بچه ها هم...سریع گفتم نهههه تا پامون رو توی مدرسه گذاشتیم کلی از بچه ها دست زدن
همه:اووو شما برگشتیم به هم
سوجون:نع این طور نیست
یونا:راس میگه
سونگمین:وای عکساشون خیلی گوگولیه
میا:اوهوم
رفتیم تو کلاس همه جا پر از عکسامون بود.شروع کردم پاره کردن عکسا و گفتم بسه منو سوجون همین دیروز اومدیم باهم دعوا کردیم میا با خنده گفت عشقای بزرگ با دعوا شروع میشه جیغ زدم دیوونه بازی در نیارین من با این مرتیکه هیچ سنمی ندارم مدیر اومد داخل و گفت اینجا چخبره؟سوجون گفت اینا عکسایی که واسه مذون برتری گرفته بودم رو پخش کردن کله کلاس مدیر گفت واسه چی جیغ زدی گفتم چون دروغ میگن
دو هفته بعد
سوجون اومده بود جلو در خونمون سریع آماده شدم و رفتم پایین
ظاهرم👆
با استرس گفتم کجا؟چرا اومدی؟این موقع شب؟
سوجون:هنوزم رامن با گوشت دوست داری؟
محکم زدم به شونه اش و گفتم من همیشه عاشق رامن با گوشتم خندیدو گفت ی رستوران خوب میشناسم بیا دنبالم گفتم هی میا غذا درست کرده گفت نه بیا باهم بریم رستوران از استودیو اومدم خسته ام گفتم باشه راه افتاد رفتیم سر کوچه موتورش اونجا بود گفت سوار شو خندیدمو گفتم یاده اون روزا افتادم لبخندی زدو گفت شاید بتونیم برشون گردونیم متوجه ی حرفش نشدم نشست منم نشستم پشتش و محکم کمرشو بغل کردم تا نیوفتم رسیدیم به رستوران موتور پارک کرد و نشستیم تو رستوران گفت خب سفارش بده گفتم مگه نگفتی رامن؟گفت اوم اره گفتم خب رامن با گوشت سفارش بده بعده دادن سفارش هیچ مکالمه ای بینمون صورت نگرفت
پارت دوم
سریع قبول کردم که گفت عاااام اما این قرار یکم فرق داره گفتم مشکلی نیست و قطع کردم میا گفت کی بود گفتم سوجون آشتی کردیم قیافه اش مثل علامت سوال شد گفتم چانگا بود چانگا با تعجب گفت چانگا؟سرمو تکون دادم گفتم آره ساعت ۸ تو استودیو چشاش چهارتا شد و گفت جلو چشمای سوجون؟عقلت از دست دادی ؟بی خیال گفتم منو سوجون که باهم نیستیم برام مهم نیست اصلا بزار چشاش دراد گفت دیوونه ای؟گفتم اوهوم رفتیم خونه
ساعت ۸
با چشمام دنبال چانگا میگشتم که دیدمش
چانگا👆دست تکون دادم و سمتم رفتم که یهو سوجون رو دیدم خندید و سمتم اومدو گفت ببینم عاشقم شدی همجا جلو چشمامی؟لبخند مصنوعی ای زدم و گفتم حتما چانگا اومد سمتمون و گفت خیلی خوش اومدی و دستامو گرفت و لبخند درخشانی زد سوجون خنده ی عصبی ای کردو گفت خوبه بخاطر من نیومدی چانگا گفت بخاطر عکاسی اومده سوجون گفت همون که باید خواهر یا دوس دخترمون رو میوردیم؟چانگا گفت اوهوم منم گفتم یونا بیاد خندیدمو گفتم خیلی عالی میشه سوجون گفت شما بهم نمیآید نمیشه گفتم اتفاقا خیلی عکسمونم قشنگ میشه چانگا گفت اما من گفتم که یونا بیاد با تو عکس بگیره
سوجون و یونا:چیییییییی؟
چانگا:اوهوم من خواهرم رو آوردم تو راهه
سوجون :اما واسه چی؟
چانگا:مگه شما باهم نبودین؟
یونا:خب اگه باهم بودیم که سوجون...آه بیخیال
سوجون:حالا که تا اینجا اومدی بهت اجازشو میدم باهام عکس بگیری
یونا:ممم حتما
عکاس:واییییی چه نازههههه پارتنر کدومتونه؟
چنگا:سوجون
عکاس:واییییی خیلی خوشگل میشین با من بیا خانم
یونا:و..ولی من مدلینگ نیستم
عکاس :مهم نیست یادت میدم
دستمو کشید و رفتیم داخل اتاق پروف
عکاس :اینا رو بعدن میتونی ببری واسه خودت
برنامه ریخت و گفتم چه خوشگلننننن گفت حالا عکس میگیری؟با ذوق گفتم با کله قبول میکنم
چند دقیقه بعد
یونا:چه خوشگل شدم
میکاپ:وای قربون خودم برم آنقدر خوب میکاپت کردم
عکاس:وای وای وای خیلی خوشگل شدیییییی
سوجون:حالا نه اونقدرا
عکاس:خفه شو باباااااااا حالا برین اونجا خب خب یونا دستتو بزار رو شونه ی سوجون وای خب سوجون توهم دستتو بزار رو کمرت
سوجون:اوکی خوبه؟
عکاس:پاتو بیار جلو
سوجون:کدوم؟
عکاس:راست دیگههه وایییی خدااااا
شب ساعت ۱۰:۳۰
یونا:آخيش چقدر خسه شدم میا زنده ای؟
میا:کجا بودییییی؟وای خاک تو سرت چرا انقدر خوشگل شدی میکاپه عروس کردی؟لباسشو نگاااا با چانگا رفتین عروسی؟
یونا:کلا با سوجون بودم
میا:آشتی کنون داریم ما شادی کنون داریم ما
یونا:نه باباوو اینو باش عکاسی بود
میا:هااااااا؟
براش همچین توضیح دادم که حتی وقتی میخواستیم بخوابیم زنگ زد به سونگمین
یونا:😐
میا:وای جونم برات بگه که مثل عاشقا عکس گرفتن🥹برات بفرستم؟
یونا:🫥وات د...
فردا صبح تو مدرسه
سوجون:هی یونا
با تعجب نگاهش کردم و گفتم چیشده؟نفس نفس زنان گفت عکسامون عکسامون رو ...با تعجب گفتم هوممم عکاسامون چی؟گفت پخش شده تو اینستا یکی از بچه ها هم...سریع گفتم نهههه تا پامون رو توی مدرسه گذاشتیم کلی از بچه ها دست زدن
همه:اووو شما برگشتیم به هم
سوجون:نع این طور نیست
یونا:راس میگه
سونگمین:وای عکساشون خیلی گوگولیه
میا:اوهوم
رفتیم تو کلاس همه جا پر از عکسامون بود.شروع کردم پاره کردن عکسا و گفتم بسه منو سوجون همین دیروز اومدیم باهم دعوا کردیم میا با خنده گفت عشقای بزرگ با دعوا شروع میشه جیغ زدم دیوونه بازی در نیارین من با این مرتیکه هیچ سنمی ندارم مدیر اومد داخل و گفت اینجا چخبره؟سوجون گفت اینا عکسایی که واسه مذون برتری گرفته بودم رو پخش کردن کله کلاس مدیر گفت واسه چی جیغ زدی گفتم چون دروغ میگن
دو هفته بعد
سوجون اومده بود جلو در خونمون سریع آماده شدم و رفتم پایین
ظاهرم👆
با استرس گفتم کجا؟چرا اومدی؟این موقع شب؟
سوجون:هنوزم رامن با گوشت دوست داری؟
محکم زدم به شونه اش و گفتم من همیشه عاشق رامن با گوشتم خندیدو گفت ی رستوران خوب میشناسم بیا دنبالم گفتم هی میا غذا درست کرده گفت نه بیا باهم بریم رستوران از استودیو اومدم خسته ام گفتم باشه راه افتاد رفتیم سر کوچه موتورش اونجا بود گفت سوار شو خندیدمو گفتم یاده اون روزا افتادم لبخندی زدو گفت شاید بتونیم برشون گردونیم متوجه ی حرفش نشدم نشست منم نشستم پشتش و محکم کمرشو بغل کردم تا نیوفتم رسیدیم به رستوران موتور پارک کرد و نشستیم تو رستوران گفت خب سفارش بده گفتم مگه نگفتی رامن؟گفت اوم اره گفتم خب رامن با گوشت سفارش بده بعده دادن سفارش هیچ مکالمه ای بینمون صورت نگرفت
۴.۰k
۲۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.