☄︎تو فقط بادیگاردش بودی که... ❧❧
P4
ات ویو : صبح با سر دردی بیدار شدم دیدم کوک به شدت کیوتی خوابیده داشتم نگاش میکردم که یاد دوست پسر قبلیم افتادم من اونو خیلی دوست داشتم اما اون بهم خیانت کرد و بخاطر همینه که از عشق متنفرم ولی این پدصگ خیلی نازهههه انگار همون ادم دیشب نبود صورت نرمشو ناز کردم با بینیش و لباش بازی میکردم و دیدم داره بیدار میشه خواستم از تخت پاشم که دستمو گرفت و بغلم کرد
ات: ارباب لطفا ولم کنید میخوام برم اتاقم
کوک: نه ولت نمیکنم
ات: مثل اینکه یادتون رفته چرا من اینجام
کوک: مثل اینکه یادت رفته من کیم
ات : مثلا کی هستی ها😒
کوک: مگه نمیدونی من بزرگ ترین مافیای کره هستم
وقتی اینو گفت ترسیدم اخه هانا چیزی درمورد مافیا بودن کوک بهمه نگفته بود من فک میکردم که حتما صاحب یک شرکته که اینقد پولداره
کوک: چیه ساکت شدی
ات: خب اصلا هرچی من وظیفه دارم من فقط بادیگارد شخصی شمام نه دوست دخترتون
کوک: خب چه ربطی داره تو نباید از دستورات من سرپیچی کنی
ات : اگه نکنم
کوک: برات بد میشه
ات: هه من ازت نمیترسم
کوک : اینجوریاست
ات: اره
کوک ویو: خواستم بترسونمش روش خیمه زدم و دست هاش رو با کمربندم بستم و بردم بالای سرش
ات : هی از روم پاشووووو
کوک : باید تنبیه بشی بیبی چون از دستورات اربابت اطاعت نکردی
ات:میگممممم پاشوووو دردم گرفت
کوک سرش رو بهم نزدیک کرد که یه دفعه گوشیش زنگ زد و از روم پاشد و داشت با گوشیش حرف میزد که منم کمربند رو از دستم باز کردم و پا به فرار گذاشتم و رفتم به اتاقم
ات: هوفف نزدیک بود ها این عارو هه مثل اینکه ادب حالیش نیست ولش برم حموم
حموم کردم و حولم رو پوشیدم و رفتم بیرون که دیدم تو تختم دراز کشیده
ات: هیی تو اینجا چیکار میکنی برو بیرون میخوام لباس بپوشم( داد)
کوک: خب بپوش
ات: اگه بری بیرون میپوشم
کوک : نمیرم
ات:که اینطور پس من میرم
کوک اومد و درو قفل کرد
ات: یاااا چیکار داری میکنی
کوک بغلم کرد و انداخت رو تخت و روم خیمه زد
ات : بلند شووووو بزار لباسام رو بپوشم
کوک با یه دستش دو دست ات رو گرفت و برد بالای سرش و لباش رو کوبوند رو لبای ات و مک میزد ولی ات همکاری نمیکرد کوک لب پایینی ات رو گاز گرفت و ات مجبور شد که همکاریش کنه بعد کوک ازش جدا شد
ات: تو چیکار کردی ( با گریه)
که دوباره لباش رو گذاشت تو لباش و سطحی بوس کرد
کوک : ببخشید، من دیگه برم
ات : نه نرو
کوک: واقعا
ات : اره
کوک : اومم خیلی خوشمزه بودی بودی بیبی گرل
واین بار ات خودش لباش رو گذاشت تو لبای کوک....
ادامه دارد ....
برای پارت بعدی 16 فالو، 9 لایک، 9 کامنت
ات ویو : صبح با سر دردی بیدار شدم دیدم کوک به شدت کیوتی خوابیده داشتم نگاش میکردم که یاد دوست پسر قبلیم افتادم من اونو خیلی دوست داشتم اما اون بهم خیانت کرد و بخاطر همینه که از عشق متنفرم ولی این پدصگ خیلی نازهههه انگار همون ادم دیشب نبود صورت نرمشو ناز کردم با بینیش و لباش بازی میکردم و دیدم داره بیدار میشه خواستم از تخت پاشم که دستمو گرفت و بغلم کرد
ات: ارباب لطفا ولم کنید میخوام برم اتاقم
کوک: نه ولت نمیکنم
ات: مثل اینکه یادتون رفته چرا من اینجام
کوک: مثل اینکه یادت رفته من کیم
ات : مثلا کی هستی ها😒
کوک: مگه نمیدونی من بزرگ ترین مافیای کره هستم
وقتی اینو گفت ترسیدم اخه هانا چیزی درمورد مافیا بودن کوک بهمه نگفته بود من فک میکردم که حتما صاحب یک شرکته که اینقد پولداره
کوک: چیه ساکت شدی
ات: خب اصلا هرچی من وظیفه دارم من فقط بادیگارد شخصی شمام نه دوست دخترتون
کوک: خب چه ربطی داره تو نباید از دستورات من سرپیچی کنی
ات : اگه نکنم
کوک: برات بد میشه
ات: هه من ازت نمیترسم
کوک : اینجوریاست
ات: اره
کوک ویو: خواستم بترسونمش روش خیمه زدم و دست هاش رو با کمربندم بستم و بردم بالای سرش
ات : هی از روم پاشووووو
کوک : باید تنبیه بشی بیبی چون از دستورات اربابت اطاعت نکردی
ات:میگممممم پاشوووو دردم گرفت
کوک سرش رو بهم نزدیک کرد که یه دفعه گوشیش زنگ زد و از روم پاشد و داشت با گوشیش حرف میزد که منم کمربند رو از دستم باز کردم و پا به فرار گذاشتم و رفتم به اتاقم
ات: هوفف نزدیک بود ها این عارو هه مثل اینکه ادب حالیش نیست ولش برم حموم
حموم کردم و حولم رو پوشیدم و رفتم بیرون که دیدم تو تختم دراز کشیده
ات: هیی تو اینجا چیکار میکنی برو بیرون میخوام لباس بپوشم( داد)
کوک: خب بپوش
ات: اگه بری بیرون میپوشم
کوک : نمیرم
ات:که اینطور پس من میرم
کوک اومد و درو قفل کرد
ات: یاااا چیکار داری میکنی
کوک بغلم کرد و انداخت رو تخت و روم خیمه زد
ات : بلند شووووو بزار لباسام رو بپوشم
کوک با یه دستش دو دست ات رو گرفت و برد بالای سرش و لباش رو کوبوند رو لبای ات و مک میزد ولی ات همکاری نمیکرد کوک لب پایینی ات رو گاز گرفت و ات مجبور شد که همکاریش کنه بعد کوک ازش جدا شد
ات: تو چیکار کردی ( با گریه)
که دوباره لباش رو گذاشت تو لباش و سطحی بوس کرد
کوک : ببخشید، من دیگه برم
ات : نه نرو
کوک: واقعا
ات : اره
کوک : اومم خیلی خوشمزه بودی بودی بیبی گرل
واین بار ات خودش لباش رو گذاشت تو لبای کوک....
ادامه دارد ....
برای پارت بعدی 16 فالو، 9 لایک، 9 کامنت
۲۴.۵k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.