part:5
( انجلا)
با سرعت پاشدیم و دنبال ونه پارک جیمین راه افتادیم
اولش عادی بود ولی انگا راننده های ون متوجه چییزه مشکوکی شدن که سرعتشون زیاد شد
انجلا: فهمیدننن
ته: تو از سمت چپ با ون اولیه هم مسیر شو
بدون جواب گاز دادم با ون اولی اندازه شدم
شیشه عقب طرف من پایین امد
پارک جیمین دوتا دستشو رو شیشه گزاشتم سرشو روش جوری که انگا داره فیلم میبینه
جیمین: تو جدیدی نه؟( خنده )
جوابی ندادم
جیمین: سازمان شما کی میخواد بفهمه ما عین مردم عادی زندگی میکنیم خلاف چیه؟
بعد شروع کرد با تمسخر بلن بلند خندیدن
جیمین: نگه دار
ماشینا وایسادن
منو تهیونگم وایسادیم
کلاه ها رو سرمون بودن
جیمین با خنده پیاده شد و به سمت تهیونگ رف
جیمین: به به کیم تهیونگ دو هفته ایی هس یادی ازم نکردیا
تهیونگ هیچ حرکتی نداشت
به سمت من امد
رو به تهیونگ گف:
_ دخترم دارید پس ( خنده
خواست کلاهمو برداره که موتور یونجون یونگی از وسط جنگل بیرون امد با صدای بلندی ترمز کرد
که هواس جیمین به اونا رف
بعد از چند ثانیه
جیمین با خنده ایی رو لبش به سمت یونگی رف
جیمین: دیگه کامل شدید مین یونگی سلطان گند زدن
دوباره خندید
تیکه بزرگی بود ولی متوجه دلیل این تیکش نشدم
یونگی پیاده شدو کلاهشو برداشتو سرشو تکون داد عین من که میخواستم باد لای موهام بره
جوووون بابا خفن
با پوزخندی
ب سمت جیمین رفت
یکی از دستای جیمینو گرفتت و پیچ داد پشتش
یونگی: به جرم وارد کردن غیرقانونی مطابق قانون 6یاده شده وارد مهمات غیر قانونی 10سال زندان داره
جیمین سرشو مایین انداخت که موهاش جلوی صورتشو گرفتن
با خنده سرشو بالا اورد
جیمین: من اینجا کلی ادم دارم و تعدادشون از شما خیلی بیشترهه
اخرش جدی
یونگی: ببند بابا
چند تا مرد گنده با اسلحه امدن بیرون ماشین
یونگی: بچه ها فک کنم باید بخش صدمه نزدنو کنار بزاریم
با حرف یونگی ستامون از موتور پیاده شدیم خواستم کلاهو بردارم
یونگی :کلاهاتون بمونه
مطمعن بودم بخواطر من میگه چون پیداس که جیمین تهیونگ و یونجونو دیده
همین که بخودمون امدیدم تیر اندازی کردن
من کارم کشتن نیس ولی از پا دراوردنو دوس دارم
یونگی که مثلا جیمین گرگانش بود
از کای یاد گرفته بودم که چطوری از تیر فرار کنم انقدر به کارم ادامه دادم که ب فردی که بم تیر اندازی میکرد نزدیک شدم با پا شیرجه زدم تو شکمش که فک کنم رودش جابجا شد تهیونگ اسلحه یکیو پرت کرده بود باش درگیر شده بود من از پشت دیدم که مرده داشت از پشت شلوارش چاققو درمیاور
برا همین دس بکار شدم همون دستش که عقب بودو پیچیدم و با برگشتنش کوبیدم رو کمرش که افتاد زمین فشار دستمو زیاد کردم با صدایی که ااد از شکستنش مطمعن شدم
ته: ممنون
ات: خواهش
به بقیه رسیدم و تموم شد
با سرعت پاشدیم و دنبال ونه پارک جیمین راه افتادیم
اولش عادی بود ولی انگا راننده های ون متوجه چییزه مشکوکی شدن که سرعتشون زیاد شد
انجلا: فهمیدننن
ته: تو از سمت چپ با ون اولیه هم مسیر شو
بدون جواب گاز دادم با ون اولی اندازه شدم
شیشه عقب طرف من پایین امد
پارک جیمین دوتا دستشو رو شیشه گزاشتم سرشو روش جوری که انگا داره فیلم میبینه
جیمین: تو جدیدی نه؟( خنده )
جوابی ندادم
جیمین: سازمان شما کی میخواد بفهمه ما عین مردم عادی زندگی میکنیم خلاف چیه؟
بعد شروع کرد با تمسخر بلن بلند خندیدن
جیمین: نگه دار
ماشینا وایسادن
منو تهیونگم وایسادیم
کلاه ها رو سرمون بودن
جیمین با خنده پیاده شد و به سمت تهیونگ رف
جیمین: به به کیم تهیونگ دو هفته ایی هس یادی ازم نکردیا
تهیونگ هیچ حرکتی نداشت
به سمت من امد
رو به تهیونگ گف:
_ دخترم دارید پس ( خنده
خواست کلاهمو برداره که موتور یونجون یونگی از وسط جنگل بیرون امد با صدای بلندی ترمز کرد
که هواس جیمین به اونا رف
بعد از چند ثانیه
جیمین با خنده ایی رو لبش به سمت یونگی رف
جیمین: دیگه کامل شدید مین یونگی سلطان گند زدن
دوباره خندید
تیکه بزرگی بود ولی متوجه دلیل این تیکش نشدم
یونگی پیاده شدو کلاهشو برداشتو سرشو تکون داد عین من که میخواستم باد لای موهام بره
جوووون بابا خفن
با پوزخندی
ب سمت جیمین رفت
یکی از دستای جیمینو گرفتت و پیچ داد پشتش
یونگی: به جرم وارد کردن غیرقانونی مطابق قانون 6یاده شده وارد مهمات غیر قانونی 10سال زندان داره
جیمین سرشو مایین انداخت که موهاش جلوی صورتشو گرفتن
با خنده سرشو بالا اورد
جیمین: من اینجا کلی ادم دارم و تعدادشون از شما خیلی بیشترهه
اخرش جدی
یونگی: ببند بابا
چند تا مرد گنده با اسلحه امدن بیرون ماشین
یونگی: بچه ها فک کنم باید بخش صدمه نزدنو کنار بزاریم
با حرف یونگی ستامون از موتور پیاده شدیم خواستم کلاهو بردارم
یونگی :کلاهاتون بمونه
مطمعن بودم بخواطر من میگه چون پیداس که جیمین تهیونگ و یونجونو دیده
همین که بخودمون امدیدم تیر اندازی کردن
من کارم کشتن نیس ولی از پا دراوردنو دوس دارم
یونگی که مثلا جیمین گرگانش بود
از کای یاد گرفته بودم که چطوری از تیر فرار کنم انقدر به کارم ادامه دادم که ب فردی که بم تیر اندازی میکرد نزدیک شدم با پا شیرجه زدم تو شکمش که فک کنم رودش جابجا شد تهیونگ اسلحه یکیو پرت کرده بود باش درگیر شده بود من از پشت دیدم که مرده داشت از پشت شلوارش چاققو درمیاور
برا همین دس بکار شدم همون دستش که عقب بودو پیچیدم و با برگشتنش کوبیدم رو کمرش که افتاد زمین فشار دستمو زیاد کردم با صدایی که ااد از شکستنش مطمعن شدم
ته: ممنون
ات: خواهش
به بقیه رسیدم و تموم شد
۴.۷k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.