برادر ناتنی
part 8
یونگی دستمو توی دستش گرفته بود و راه میرفت و منم کنارش راه میرفتم و جونگو عقب تر از ما بود.
بعد از کلی گشتن از پاساژ زدیم بیرون که من بستی فروشی دیدم و به سمتش حرکت گردم و ۳ تا بستنی شکلاتی خریدم.
اصن چرا باید پولمو برای اون جونگو عوضی خرج کنم ایشش.
به سمتشون رفتم و بستی هارو بهشون دادم.
و مشغول راه افتادیم به سمت پل معروفی که تعریفشو شنیده بودیم.
وقتی رسیدیم از این همه زیبایی اون مکان تعجب کرده بودم.
جمعیت زیادی روی پل بودن و داشتن منظره زیبارو نگاه میکردن.
منم داشتم نگاه میکردم که یکی از پشت بغلم کرد.
خیلی ترسیدم خاستم برگردم ولی با دیدن دستای کشیده و انگشتری که همیشه یونگی مینداخت اروم شدم.
اون توی این روزا خیلی تغییر کرده بود.
متوجه نگاهای خیره جونگو روی خودمون شده بودم و سعی میکردم زیاد بهش توجه نکنم.
یونگی دستمو توی دستش گرفته بود و راه میرفت و منم کنارش راه میرفتم و جونگو عقب تر از ما بود.
بعد از کلی گشتن از پاساژ زدیم بیرون که من بستی فروشی دیدم و به سمتش حرکت گردم و ۳ تا بستنی شکلاتی خریدم.
اصن چرا باید پولمو برای اون جونگو عوضی خرج کنم ایشش.
به سمتشون رفتم و بستی هارو بهشون دادم.
و مشغول راه افتادیم به سمت پل معروفی که تعریفشو شنیده بودیم.
وقتی رسیدیم از این همه زیبایی اون مکان تعجب کرده بودم.
جمعیت زیادی روی پل بودن و داشتن منظره زیبارو نگاه میکردن.
منم داشتم نگاه میکردم که یکی از پشت بغلم کرد.
خیلی ترسیدم خاستم برگردم ولی با دیدن دستای کشیده و انگشتری که همیشه یونگی مینداخت اروم شدم.
اون توی این روزا خیلی تغییر کرده بود.
متوجه نگاهای خیره جونگو روی خودمون شده بودم و سعی میکردم زیاد بهش توجه نکنم.
۱۱.۸k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.