مدرسه ی من
مدرسه ی من
ویو یونگی آمبولانس اومد ات رو گذاشتن روی برانکارد
یونگی: لیا تورو یه مامان باباهاشون خبر بده من باهاشون میرم
لیا:باشه
سوار آمبولانس شدیم رسیدیم ات رو بردن داخل اتاق
منم نگران دم اتاق وایساده بودم
چند مین بعد مامان بابای ات و مامان بابای من نگران اومدن مامان ات داشت گریه میکرد و باباش هم سعی داشت آرومش کنه
جیا باعث این همه اتفاق چون ات دختر ادم مهمی بود پلیس اومده بود تا چند تا سوال بپرسه
اول رفتم سمت لیا من صداشون رو نمیشنیدم ازم دور بودن
بعدش اومدن سمت من
پ:خب ببین پسر جون تو باید همه چیز رو از اول برام توضیح بدی..حالا بگو
یونگی:من آول نمیخواستم برم مدرسه چون حوصله نداشتم ولی ات اذیتم کردم منم تصمیم گرفتم برای اینکه اذیتش کنم برم مدرسه ولی وقتی رسیدم ات رسیده بود پس دیر اومدم اون کنار یه دختر نشسته بود به اسم جیا هیچکس توی کلاس از اون دختر خوشش نمیومد به نظر دختر مظلومی بود ولی از باطن یه شیطان بود
زنگ تفریح خورد ات با جیا به بیرون رفتم منم لفت چست ریختم روی صندلی ات تا اذیتش کنم وقتی ات و جیا رفتم قلدر های کلاسمون هم پشت سرش زفتن یخورده شک کردم ولی بازم بیخال شدم زنگ خود جیا اومد ولی تنها لود ات باهاش نبود و تازه اون قلدر ها هم نیومدن گفتم شاید دستشویی داشته یا تشنه بوده
ولی همینطوری گذشت استاد هم اومد شروع کرد به درس دادن هنوز ات اونا نیومده بودن رفتم از معلم اجاره گرفتم تا برم دنبال ات ولی هیجا نبود پس رفتم دنبال لیا تا باهم دنبالش بگردیم که یهو یچیزی به ذهنم رسید گفتم شاید توی یخچال گیر افتاده باشه
با لیا به سمت یخچال میرفتیم که......ادامه دارد
من بار اولم هست فیک مینویسم اگه اشکالی داره ببخشید ❤😊
ویو یونگی آمبولانس اومد ات رو گذاشتن روی برانکارد
یونگی: لیا تورو یه مامان باباهاشون خبر بده من باهاشون میرم
لیا:باشه
سوار آمبولانس شدیم رسیدیم ات رو بردن داخل اتاق
منم نگران دم اتاق وایساده بودم
چند مین بعد مامان بابای ات و مامان بابای من نگران اومدن مامان ات داشت گریه میکرد و باباش هم سعی داشت آرومش کنه
جیا باعث این همه اتفاق چون ات دختر ادم مهمی بود پلیس اومده بود تا چند تا سوال بپرسه
اول رفتم سمت لیا من صداشون رو نمیشنیدم ازم دور بودن
بعدش اومدن سمت من
پ:خب ببین پسر جون تو باید همه چیز رو از اول برام توضیح بدی..حالا بگو
یونگی:من آول نمیخواستم برم مدرسه چون حوصله نداشتم ولی ات اذیتم کردم منم تصمیم گرفتم برای اینکه اذیتش کنم برم مدرسه ولی وقتی رسیدم ات رسیده بود پس دیر اومدم اون کنار یه دختر نشسته بود به اسم جیا هیچکس توی کلاس از اون دختر خوشش نمیومد به نظر دختر مظلومی بود ولی از باطن یه شیطان بود
زنگ تفریح خورد ات با جیا به بیرون رفتم منم لفت چست ریختم روی صندلی ات تا اذیتش کنم وقتی ات و جیا رفتم قلدر های کلاسمون هم پشت سرش زفتن یخورده شک کردم ولی بازم بیخال شدم زنگ خود جیا اومد ولی تنها لود ات باهاش نبود و تازه اون قلدر ها هم نیومدن گفتم شاید دستشویی داشته یا تشنه بوده
ولی همینطوری گذشت استاد هم اومد شروع کرد به درس دادن هنوز ات اونا نیومده بودن رفتم از معلم اجاره گرفتم تا برم دنبال ات ولی هیجا نبود پس رفتم دنبال لیا تا باهم دنبالش بگردیم که یهو یچیزی به ذهنم رسید گفتم شاید توی یخچال گیر افتاده باشه
با لیا به سمت یخچال میرفتیم که......ادامه دارد
من بار اولم هست فیک مینویسم اگه اشکالی داره ببخشید ❤😊
۴.۴k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.