پارت شانزدهم (رویای تاریک) 🚫+۱۷🚫
آیاتو رفت از داخل ماشین چند تا چیز برداشت و اومد
گفتم: همیشه تو ماشینت وسایل پیک نیک داری ؟؟
گفت: نه فقط مخصوص الان هست .
گفتم: تو که نمیدونستی من میخوام بیام.
گفت: قرار بود برای توکو باشه .
گفتم : اینقدر گوه خوردی دیگه حالم داره به هم میخوره میشه گوه نخوری 🙂🙂.
گفت: حالا هر چی بیا بخواب .
گفتم: بی مغز من با این لباسای خیس بخوابم !!!
گفت: راستشو بخوای این لباسی که الان پوشیدی فرقی با لخت بودن نداره ها درش بیار من یه هودی بلند مشکی دارم اونو بپوش .
گفتم: روتو کن اون ور تا لباسمو عوض کنم .
گفت : من درکت نمیکنم من همه جاتو دیدم بعد میگی روتو کن اون ور .
جوری نگاش کردم که روشو کرد اون ور لباسمو عوض کردم و رفتم زیر پتو هوا یکم سرد بود
گفت: الان هیچی نپوشیدی ؟؟
گفتم : هودی تو رو پوشیدم .
گفت : نه میگم زیر دامن چیزی پوشیدی ؟؟
یکی زدم تو سرش گفتم : معلومه که پوشیدم .... اما چون خیس بود درش آوردم 👈👉🥺🥺.
آیاتو زد زیر خنده
گفتم: درد یکم دیگه بخندی میزنم تو سرت بی هوش شی .
گفت : حالا چرا قیافت رو اینجوری میکنی بگیر بخواب .
رفتم زیر پتو هوا برای من خیلی سرد بود موهام خیس بود بلند شدم و زدم تو کمر آیا گفت : باز چته ؟؟
گفتم: سرده موهام رو خشک کن 🥺🥺.
آیاتو یه حوله برداشت و موهام رو خشک کرد بعد من اون وری شدم و خوابیدم آیاتو دستشو دورم حلقه کرد و منو کشید تو بغل خودش و پتو رو کشید روم و خوابیدیم .
ادامه دارد .......
گفتم: همیشه تو ماشینت وسایل پیک نیک داری ؟؟
گفت: نه فقط مخصوص الان هست .
گفتم: تو که نمیدونستی من میخوام بیام.
گفت: قرار بود برای توکو باشه .
گفتم : اینقدر گوه خوردی دیگه حالم داره به هم میخوره میشه گوه نخوری 🙂🙂.
گفت: حالا هر چی بیا بخواب .
گفتم: بی مغز من با این لباسای خیس بخوابم !!!
گفت: راستشو بخوای این لباسی که الان پوشیدی فرقی با لخت بودن نداره ها درش بیار من یه هودی بلند مشکی دارم اونو بپوش .
گفتم: روتو کن اون ور تا لباسمو عوض کنم .
گفت : من درکت نمیکنم من همه جاتو دیدم بعد میگی روتو کن اون ور .
جوری نگاش کردم که روشو کرد اون ور لباسمو عوض کردم و رفتم زیر پتو هوا یکم سرد بود
گفت: الان هیچی نپوشیدی ؟؟
گفتم : هودی تو رو پوشیدم .
گفت : نه میگم زیر دامن چیزی پوشیدی ؟؟
یکی زدم تو سرش گفتم : معلومه که پوشیدم .... اما چون خیس بود درش آوردم 👈👉🥺🥺.
آیاتو زد زیر خنده
گفتم: درد یکم دیگه بخندی میزنم تو سرت بی هوش شی .
گفت : حالا چرا قیافت رو اینجوری میکنی بگیر بخواب .
رفتم زیر پتو هوا برای من خیلی سرد بود موهام خیس بود بلند شدم و زدم تو کمر آیا گفت : باز چته ؟؟
گفتم: سرده موهام رو خشک کن 🥺🥺.
آیاتو یه حوله برداشت و موهام رو خشک کرد بعد من اون وری شدم و خوابیدم آیاتو دستشو دورم حلقه کرد و منو کشید تو بغل خودش و پتو رو کشید روم و خوابیدیم .
ادامه دارد .......
۹.۱k
۲۹ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.