یین و یانگ (پارت ۵۲)
بلند شد که بره ولی قبلش دستم رو گرفت و گفت : زود خوب میشی . و لبخند قشنگی زد . رفت بیرون . نگاهی به دستم و بعد به در کردم . آروم زمزمه کردم :
قلبم، آروم بگیر...***دکتر : تنها چیزی که لازم دارین اینه که خوب بخوابین و خوب بخورین . این شکلی زود خوب میشین و مرخص می شید .
تشکر کردم . بعد به پرستار گفت زخمام رو پانسمان کنه . نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم ، تا تونستم جیغ زدم از درد . اون دوایل عوضی...اگه گیرش بیارم بدترش رو سرش میارم! بالاخره کارش تموم شد ، وقتی خواست بره گفت : بعدا بازم باید عوض شه . خواست بره بیرون ، دم در گفت : نمیدونستم انقدر جیغ جیغویی خانم ا/ت!😉😂
لبخند زورکی زدم تا بره . سویون گفت : بالاخره تنها گیرت آوردم . علامت ا/ت + علامت سویون×
+یا خدا .
×شوخی ندارم .اون پسره کی بود باهاش حرف زدی؟
+کی؟
×همونی که منو بیرون کرد .
+من همچین کسی ندیدم .
×خودتو نزن به اون راه ! اونی که سرتا پا سیاه بود. استایل شبیه جونگکوک داشت... یکم به حرفی که زد فکر کرد ، نگاهی بهم انداخت و گفت : نگو که جونگکوک بود !
زدم زیر خنده یعنی عاشق سویونم ، خیلی باهوشه ها ولی خیلی خنگه .
×بیخیال ، واقعا خودش بود؟!
+آره دیگه کی می خواستی باشه .
×دیگه کارت به جایی رسیده جونگکوک میاد ملاقاتت؟
+بلههههه!از خوبیای آیدل بودنه .
شروع کرد مشت زدن به بازوم . اذیت کردنش خیلی حال میده .
+آخ!نکن دردم گرفت...(با حالت کیوت)
×عه...ببخشید . حالا بگو چی شد .
نشستم قضیه رو از اول براش تعریف کردم***
×یااااا...جونگکوک واقعی؟یعنی...همین جونگکوکی که می شناسیم؟اون اومد نجاتت؟!
+آره دیگه ، مگه جونگکوک دیگه ای میشناسی ؟
×این عالیه ! خیلی برات خوشحالم!
+مگه چیشده؟!خوشحالی که عین سگ زدنم؟
×وا...شاهزاده سواز بر اسب سفید از راه رسید نجاتت داد ، دیگه چی می خوای؟
+مرسی که انقدر نگرانی، نزدیک بود بمیرم!
×حالا که سالمی .
دیگه حوصله ی بحث باهاش نداشتم . حالم بهتر بود ولی هنوزم جونی تو بدنم نبود .
#فیک_بی_تی_اس #فیک
قلبم، آروم بگیر...***دکتر : تنها چیزی که لازم دارین اینه که خوب بخوابین و خوب بخورین . این شکلی زود خوب میشین و مرخص می شید .
تشکر کردم . بعد به پرستار گفت زخمام رو پانسمان کنه . نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم ، تا تونستم جیغ زدم از درد . اون دوایل عوضی...اگه گیرش بیارم بدترش رو سرش میارم! بالاخره کارش تموم شد ، وقتی خواست بره گفت : بعدا بازم باید عوض شه . خواست بره بیرون ، دم در گفت : نمیدونستم انقدر جیغ جیغویی خانم ا/ت!😉😂
لبخند زورکی زدم تا بره . سویون گفت : بالاخره تنها گیرت آوردم . علامت ا/ت + علامت سویون×
+یا خدا .
×شوخی ندارم .اون پسره کی بود باهاش حرف زدی؟
+کی؟
×همونی که منو بیرون کرد .
+من همچین کسی ندیدم .
×خودتو نزن به اون راه ! اونی که سرتا پا سیاه بود. استایل شبیه جونگکوک داشت... یکم به حرفی که زد فکر کرد ، نگاهی بهم انداخت و گفت : نگو که جونگکوک بود !
زدم زیر خنده یعنی عاشق سویونم ، خیلی باهوشه ها ولی خیلی خنگه .
×بیخیال ، واقعا خودش بود؟!
+آره دیگه کی می خواستی باشه .
×دیگه کارت به جایی رسیده جونگکوک میاد ملاقاتت؟
+بلههههه!از خوبیای آیدل بودنه .
شروع کرد مشت زدن به بازوم . اذیت کردنش خیلی حال میده .
+آخ!نکن دردم گرفت...(با حالت کیوت)
×عه...ببخشید . حالا بگو چی شد .
نشستم قضیه رو از اول براش تعریف کردم***
×یااااا...جونگکوک واقعی؟یعنی...همین جونگکوکی که می شناسیم؟اون اومد نجاتت؟!
+آره دیگه ، مگه جونگکوک دیگه ای میشناسی ؟
×این عالیه ! خیلی برات خوشحالم!
+مگه چیشده؟!خوشحالی که عین سگ زدنم؟
×وا...شاهزاده سواز بر اسب سفید از راه رسید نجاتت داد ، دیگه چی می خوای؟
+مرسی که انقدر نگرانی، نزدیک بود بمیرم!
×حالا که سالمی .
دیگه حوصله ی بحث باهاش نداشتم . حالم بهتر بود ولی هنوزم جونی تو بدنم نبود .
#فیک_بی_تی_اس #فیک
۷.۳k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.