عشق بی روح
عشق بی روح
p13
(دوماه بعد)
ا. ت ویو
الان دوماه که اصلا حالم خوب نیست
و هی بالا میارم(اهم داداش هیچی
یکم میخواستم کرم بریزم (◉‿◉))
تصمیم گرفتم برم پیش دکتر تا مشکلمو بهفمم
ازونجایی که مافیام یکم
خطرداره شاید کسی بفهمه
که من مافیام
ولی باید برم
رفتم تا به کوک بگم
ا. ت: کوک من حالم میدونی که چندوقته بده
و میخوام برم پیش دکتر
کوک: باشه ا. ت ولی
خطر داره
ا. ت: نگران نباش
کوک: باشه چنتا ادم میفرستم
که حواصشون بهت باشه
ا. ت: باشه ممنونم من میرم
کوک: خداحافظ
ا. ت ویو
یه ارایش
که چهرمو یکم تغییر بده کردم
رفتم سوار ماشینم
شدم چنتا بادیگاردم پنهانی مواظبم بودن
وارد بیمارستان شدم
(خلاصه میکنم)
رفتم توی اتاق
دکتر زنان
دکتر: سلام
ا. ت: سلام
دکتر: مشکلاتون
(مشکلشو گفت)
دکتر: اها من یه حدسای میزنم
ولی باید ازمایش بگیرم
ا. ت: باشه
(بعده گرفتن ازمایش)
دکتر: بزار ببینم....
پس حدسم درست بود
شما بارداریدـ
ا. ت: چییی واقعا من من باردارممم
بچه خوبه حالش
دکتر: نگران نباشید
حال بچه خوبه
فعلا باید مواظب خودتون باشید
چون حال شما زیاد خوب نیست و باید
استراحت کنید
من این دارو هارو
براتون مینویسم
ووو
حواستون باشه
زیاد سرپا نباشید
فقط استراحت کنید
و رابطه هم تا
این اوایل
که حالتون بده
نباید داشته باشید
اینجا
یه جیزای دیگه هم نوشتم
به همستون حتما نشون بدید
ا. ت: ممنونم
(رفت)
ا. ت ویو
وای حالا
چیکار کنم
چجوری ازش
مراقبت کنیم
ما مافیایممم
اه
اما یه حس خیلی خوبی دارم
ولی دکتر بهم گفت حالم بده
و باید استراحت کنم
ما حتا ازدواجم نکردیممم
الان به کوک چی بگم
(رسیدخونه)
ا. ت: سلام کوک یه چیزی باید بگم بهت
کوک: چیه ا. ت حالت خوبه؟
ا. ت: خب چیزه....
کوک: د بگو دیگه
ا. ت: من حاملم
کوک: چی چییی واقعااا(لبخند زد و بغلش کرد
و توی هوا چرخوندش)
ا. ت: کوکککک (خنده)
ا. ت ویو
فکرنمیکردم انقدر خوشحال شهه
فعلا فقط میخوام خوشحال شیم
نویسنده:@asal9478
p13
(دوماه بعد)
ا. ت ویو
الان دوماه که اصلا حالم خوب نیست
و هی بالا میارم(اهم داداش هیچی
یکم میخواستم کرم بریزم (◉‿◉))
تصمیم گرفتم برم پیش دکتر تا مشکلمو بهفمم
ازونجایی که مافیام یکم
خطرداره شاید کسی بفهمه
که من مافیام
ولی باید برم
رفتم تا به کوک بگم
ا. ت: کوک من حالم میدونی که چندوقته بده
و میخوام برم پیش دکتر
کوک: باشه ا. ت ولی
خطر داره
ا. ت: نگران نباش
کوک: باشه چنتا ادم میفرستم
که حواصشون بهت باشه
ا. ت: باشه ممنونم من میرم
کوک: خداحافظ
ا. ت ویو
یه ارایش
که چهرمو یکم تغییر بده کردم
رفتم سوار ماشینم
شدم چنتا بادیگاردم پنهانی مواظبم بودن
وارد بیمارستان شدم
(خلاصه میکنم)
رفتم توی اتاق
دکتر زنان
دکتر: سلام
ا. ت: سلام
دکتر: مشکلاتون
(مشکلشو گفت)
دکتر: اها من یه حدسای میزنم
ولی باید ازمایش بگیرم
ا. ت: باشه
(بعده گرفتن ازمایش)
دکتر: بزار ببینم....
پس حدسم درست بود
شما بارداریدـ
ا. ت: چییی واقعا من من باردارممم
بچه خوبه حالش
دکتر: نگران نباشید
حال بچه خوبه
فعلا باید مواظب خودتون باشید
چون حال شما زیاد خوب نیست و باید
استراحت کنید
من این دارو هارو
براتون مینویسم
ووو
حواستون باشه
زیاد سرپا نباشید
فقط استراحت کنید
و رابطه هم تا
این اوایل
که حالتون بده
نباید داشته باشید
اینجا
یه جیزای دیگه هم نوشتم
به همستون حتما نشون بدید
ا. ت: ممنونم
(رفت)
ا. ت ویو
وای حالا
چیکار کنم
چجوری ازش
مراقبت کنیم
ما مافیایممم
اه
اما یه حس خیلی خوبی دارم
ولی دکتر بهم گفت حالم بده
و باید استراحت کنم
ما حتا ازدواجم نکردیممم
الان به کوک چی بگم
(رسیدخونه)
ا. ت: سلام کوک یه چیزی باید بگم بهت
کوک: چیه ا. ت حالت خوبه؟
ا. ت: خب چیزه....
کوک: د بگو دیگه
ا. ت: من حاملم
کوک: چی چییی واقعااا(لبخند زد و بغلش کرد
و توی هوا چرخوندش)
ا. ت: کوکککک (خنده)
ا. ت ویو
فکرنمیکردم انقدر خوشحال شهه
فعلا فقط میخوام خوشحال شیم
نویسنده:@asal9478
۳۷.۴k
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.