بیمارستان مرگ (part 3)
که....
که دستی رو شونه هام حس با ترس و وحشت برگشتم خیلی استرس داشتم وقتی برگشتم سرم پایین بود وقتی سرم را بلا بردم یه مرد بود که لبش پاره شده بود یه لبخند ترسناک زده بود یکی از چشماش کلا سفید بود اون یکی چشمش هم قرمز بود میخواستم جیغ بزنم که دستی مانعش شد دست اون بود یه لحظه این پارک جیمین فقط یکم ترسناک تر شده بود
جیمین : تو خواهرمی
ات:م..من
جیمین : آره تو
ات : منم فامیلیم پارک ولی نمی دانم چه نسبتی داریم
جیمین : تو خواهر منی اسمت پار اته درسته
جبمین میخواست بغلم کنم اما وقتی میخواست بغلم کنه رفتم عقب
جیمین : ات منم داداشت بیا اینجا ( لبخند )
ات : تو نه نه این امکان نداره تو نمیتوانی داداشم باشی
جیمین : چرا می توانم
ات با اشک رفت بغل جیمین بعد جیمین وقتی زخم کتفم را دید منا را از بغلش جدا کرد
جیمین : کتفت چی شده
ات : هیچی هیچ نشده
جیمین : کتفت چی شده
ات : یکی از اونا اینطوری مرده
جیمین : وایی نه تو کوک را بیدار کردی الان میره کلا هیونگاش را بیدار میکنه کسی دیگه ای باهات اینجا بوده
ات : آره جینا و سنا که مردن و چون هو فقط هست که نمیدانم کجاست
جیمین : باشه اما باید خودتو قوی کنی اوکی
ات : باشه
ویو ات
چند روزی هست که با جیمین تو زیر زمین و سرد خانه ورزش میکنم امروز قراره برم بیرون خدا بهم رحم کنه
رفتم از زیر زمین بیرون که جیمین دستم را گرفت و گفت فیلمی ازشون داری تو گوشیت فکر کنم رفتی توی دفتر اونا بهشون نشون بده
که دستی رو شونه هام حس با ترس و وحشت برگشتم خیلی استرس داشتم وقتی برگشتم سرم پایین بود وقتی سرم را بلا بردم یه مرد بود که لبش پاره شده بود یه لبخند ترسناک زده بود یکی از چشماش کلا سفید بود اون یکی چشمش هم قرمز بود میخواستم جیغ بزنم که دستی مانعش شد دست اون بود یه لحظه این پارک جیمین فقط یکم ترسناک تر شده بود
جیمین : تو خواهرمی
ات:م..من
جیمین : آره تو
ات : منم فامیلیم پارک ولی نمی دانم چه نسبتی داریم
جیمین : تو خواهر منی اسمت پار اته درسته
جبمین میخواست بغلم کنم اما وقتی میخواست بغلم کنه رفتم عقب
جیمین : ات منم داداشت بیا اینجا ( لبخند )
ات : تو نه نه این امکان نداره تو نمیتوانی داداشم باشی
جیمین : چرا می توانم
ات با اشک رفت بغل جیمین بعد جیمین وقتی زخم کتفم را دید منا را از بغلش جدا کرد
جیمین : کتفت چی شده
ات : هیچی هیچ نشده
جیمین : کتفت چی شده
ات : یکی از اونا اینطوری مرده
جیمین : وایی نه تو کوک را بیدار کردی الان میره کلا هیونگاش را بیدار میکنه کسی دیگه ای باهات اینجا بوده
ات : آره جینا و سنا که مردن و چون هو فقط هست که نمیدانم کجاست
جیمین : باشه اما باید خودتو قوی کنی اوکی
ات : باشه
ویو ات
چند روزی هست که با جیمین تو زیر زمین و سرد خانه ورزش میکنم امروز قراره برم بیرون خدا بهم رحم کنه
رفتم از زیر زمین بیرون که جیمین دستم را گرفت و گفت فیلمی ازشون داری تو گوشیت فکر کنم رفتی توی دفتر اونا بهشون نشون بده
۳.۳k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.