⛓🖇my dady🖇⛓ p.43
ا.ت :هوم
بعد از کلی خوردن مست شدیم انقد ک جیمین هزیون میگف
ولی من هنوز زیاد نبودم
جیمین:هعی ب یه نفر علاقه شدید دارم ولی نمیتونیم باهم باشیم
ا.ت:چیشد انقد احساسی شدی ت ک هر روز با یکی بودی ؟
جیمین:اون فرق دارع
ا.ت:عاو
جیمین:هوم ...بریم بخابیم امشب دیگع بسع
ویو ا.ت
نمیدونم چیشد از خواب بیدار شدم
نگاه ساعت کردم ساعت ۴.نیم شب بود از رو تخت بلند شدم و دست و صورتمو شستم و امدم بیرون همه خواب بود سردم شدع بود با یه تاپ دوبنده مشکی و یه شلوارک بودم سمت کیفم رفتم و بافت سفیدم و دراوردم و پوشیدم رو تاپم ب سمت بالکن اتاق رفتم هوا امشبم سرد بود هعی دلیگیر کنندع بود
امدم داخل و به سمت در اتاق رفتم و بازش کردم از پله ها پایین رفتم و ب سمت اشپزخونه راهمو گرفتم
دستگاه قهموه سازو روشن کردم و لیوانو زیرش قرار دادم بعد از پر شدن لیوان دستگاه رو خاموش کردم و رفتم بالا تو اتاق دوبارع ب سمت بالکن رفتم و رو صندلی نشستم همونطور ک قهوه میخوردم بیرونم نگاه میکردم تصمیم گرفتم برم بیرون چون هوا روشن شده
قهومو سر کشیدم و از داخل کمد یه کارگو مشکی درواوردم و پام کردم و و بند پایین شلوارو بستم تا شبیه اسلش شع پایین رفتم و چکمه هامو پوشیدم و رفتم بیرون
همینطور تو جنگل و میگشتم و نگا چیزا میکردم ک.......
ویو جیمین
ساعت ۹ بود از خواب بیدار شدم ولی ا.ت نبود عجیب بود انقد زود بیدار شدع رفتم دستشویی و کارای لازمو کردن و رفتم پایین ب همه سلام کردم
جیمین:ا.ت کجاس
م.ا.ت:رفته جنگل یاداشت گذاشته بود
بعد از یه ساعت عمو و مامان و بابام و زن عموم رفتن بیرون چی بخرن
م.ا.ت:پسرم چیزی نمخای
جیمین:ن زن عمو برید من حواسم ب خونه هس
یک ساعت بعد
در باز و بسته شد ا.ت امد
لایک کامنت
ببخشید نبودم
بعد از کلی خوردن مست شدیم انقد ک جیمین هزیون میگف
ولی من هنوز زیاد نبودم
جیمین:هعی ب یه نفر علاقه شدید دارم ولی نمیتونیم باهم باشیم
ا.ت:چیشد انقد احساسی شدی ت ک هر روز با یکی بودی ؟
جیمین:اون فرق دارع
ا.ت:عاو
جیمین:هوم ...بریم بخابیم امشب دیگع بسع
ویو ا.ت
نمیدونم چیشد از خواب بیدار شدم
نگاه ساعت کردم ساعت ۴.نیم شب بود از رو تخت بلند شدم و دست و صورتمو شستم و امدم بیرون همه خواب بود سردم شدع بود با یه تاپ دوبنده مشکی و یه شلوارک بودم سمت کیفم رفتم و بافت سفیدم و دراوردم و پوشیدم رو تاپم ب سمت بالکن اتاق رفتم هوا امشبم سرد بود هعی دلیگیر کنندع بود
امدم داخل و به سمت در اتاق رفتم و بازش کردم از پله ها پایین رفتم و ب سمت اشپزخونه راهمو گرفتم
دستگاه قهموه سازو روشن کردم و لیوانو زیرش قرار دادم بعد از پر شدن لیوان دستگاه رو خاموش کردم و رفتم بالا تو اتاق دوبارع ب سمت بالکن رفتم و رو صندلی نشستم همونطور ک قهوه میخوردم بیرونم نگاه میکردم تصمیم گرفتم برم بیرون چون هوا روشن شده
قهومو سر کشیدم و از داخل کمد یه کارگو مشکی درواوردم و پام کردم و و بند پایین شلوارو بستم تا شبیه اسلش شع پایین رفتم و چکمه هامو پوشیدم و رفتم بیرون
همینطور تو جنگل و میگشتم و نگا چیزا میکردم ک.......
ویو جیمین
ساعت ۹ بود از خواب بیدار شدم ولی ا.ت نبود عجیب بود انقد زود بیدار شدع رفتم دستشویی و کارای لازمو کردن و رفتم پایین ب همه سلام کردم
جیمین:ا.ت کجاس
م.ا.ت:رفته جنگل یاداشت گذاشته بود
بعد از یه ساعت عمو و مامان و بابام و زن عموم رفتن بیرون چی بخرن
م.ا.ت:پسرم چیزی نمخای
جیمین:ن زن عمو برید من حواسم ب خونه هس
یک ساعت بعد
در باز و بسته شد ا.ت امد
لایک کامنت
ببخشید نبودم
۸.۴k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.