پارت ۶
از زبان نامجون:
اییی خداااا از دست این من دیوونه میشم آخر اینا نخورده مست میشن چه برسه به اینکه مشروب بخوره خیلی بی جنبس ببین مهمونی کاری منو تبدیل به پارتی کرد ای خدا بگم چیکارت کنه تا از این بیشتر گند نزده برم جمعش کنم رفتم و ازدستاش گرفتم و بردمش بالا تو اتاقمون
_هی چرا اینجوری میکنی مرتیکه من شوهر دارم(با مستی)
+اع جدی اسم شوهرت چیه
_نامجون خیلی از تو خوشکل تر و جذاب تره
وقتی اینا رو گفت فهمیدم خیلی خورده که حتی منم نمیشناسه
+میخوای یکم استراحت کنی خانومی
_تا شوهرم نیاد نه
+بیا بگیر بخواب من قول میدم صبح که از خواب بلند بشی شوهرت جلوت باشه
_خیلی خب باشه
بعد دستاشو گرفتم و بردمش تو حموم و به صورتش آب زدم و آوردمش بیرون و رو تخت درازش دادم صب کن صبح بشه به حسابت میرسم کوچولو فعلا حالت خوب نیس چرت و پرت زیاد میگی خواستم برم که یقه لباسمو گرفت و نزاشت برم
_وایساااا نامجون خودتی (هنوز مسته ولی نامجون رو یادش میاد)
+هوم بگیر بکپ دیگه
_ددی میخوامت (خنده و مستی)
+خیلی خب خودت خواستی
پریدم روش و (اسمات)
از زبان ات:
صبح با دلدرد شدیدی از خواب بیدار شدم و سرم هم به شدت درد میکرد لباس تنم نبود و فهمیدم لختم و دیشب کم کم یادم اومد از خجالت نمیدونستم چه غلطی بکنم که یهو دیدم در باز شد
+بیدار شدی
_اوهوم صبح به خیر
+صبح به خیر پاشو لباساتو بپوش بیا پایین صبحونه بخوریم
_باشه (خجالت)
بعد بلند شدم و لباسامو پوشیدم و رفتیم پایین و صبحونه خوردیم از رفتار نامجون فهمیدم ازدستم ناراحته....
اییی خداااا از دست این من دیوونه میشم آخر اینا نخورده مست میشن چه برسه به اینکه مشروب بخوره خیلی بی جنبس ببین مهمونی کاری منو تبدیل به پارتی کرد ای خدا بگم چیکارت کنه تا از این بیشتر گند نزده برم جمعش کنم رفتم و ازدستاش گرفتم و بردمش بالا تو اتاقمون
_هی چرا اینجوری میکنی مرتیکه من شوهر دارم(با مستی)
+اع جدی اسم شوهرت چیه
_نامجون خیلی از تو خوشکل تر و جذاب تره
وقتی اینا رو گفت فهمیدم خیلی خورده که حتی منم نمیشناسه
+میخوای یکم استراحت کنی خانومی
_تا شوهرم نیاد نه
+بیا بگیر بخواب من قول میدم صبح که از خواب بلند بشی شوهرت جلوت باشه
_خیلی خب باشه
بعد دستاشو گرفتم و بردمش تو حموم و به صورتش آب زدم و آوردمش بیرون و رو تخت درازش دادم صب کن صبح بشه به حسابت میرسم کوچولو فعلا حالت خوب نیس چرت و پرت زیاد میگی خواستم برم که یقه لباسمو گرفت و نزاشت برم
_وایساااا نامجون خودتی (هنوز مسته ولی نامجون رو یادش میاد)
+هوم بگیر بکپ دیگه
_ددی میخوامت (خنده و مستی)
+خیلی خب خودت خواستی
پریدم روش و (اسمات)
از زبان ات:
صبح با دلدرد شدیدی از خواب بیدار شدم و سرم هم به شدت درد میکرد لباس تنم نبود و فهمیدم لختم و دیشب کم کم یادم اومد از خجالت نمیدونستم چه غلطی بکنم که یهو دیدم در باز شد
+بیدار شدی
_اوهوم صبح به خیر
+صبح به خیر پاشو لباساتو بپوش بیا پایین صبحونه بخوریم
_باشه (خجالت)
بعد بلند شدم و لباسامو پوشیدم و رفتیم پایین و صبحونه خوردیم از رفتار نامجون فهمیدم ازدستم ناراحته....
۱۰۷.۹k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.