دوپارتی از جیمین...
(#درخاستی)
۱/۲
ویو سوفی
ی ماهی بود ک همش حالم بد میشد...گاهی سرم گیج میرفت...گاهی حالت تهوع...و گاهی بیحالی...نمدونم چرا...ولی احتمال میدادم باردار باشم...تصمیم گرفتم امروز برم دکتر...پس رفتم ب جیمین بگم ولی قصد ندارم بهش بگم ک کجا میرم!
ک اگ واقعن باردار بودن سوپرایزش کنم...
راستش جیمین خیلی بچه دوست داره...
ی لباس ساده ولی خشگل پوشیدم و
از اتاقم بیرون اومدم و ب سمت سالنی ک جیمین اونجا بود رفتم ...روی مبل نشسته و داشت کتاب میخوند...وقتی اسمشو صدا زدم سرشو اورد بالا و با ی لبخند نگام کرد...
+عا جیمین
-عه...صبح بخیر ...بلاخره بیدار شدی پرنسس خانم؟
+*خنده...عاره
-*خنده...خب چرا انقد خشتیپ کردی؟
+عاممم چون ک موچی جونم...امروز میخام برم جایی باشه؟
-کجا؟
+وایی چی بش بگم اهااا*تو دلش....عاه قراره با دخترا بریم کافه...
-اکی...خب برو صبحونه بخور بعد برو...
+باشه...
رفتم سر میز اما همین ک خاستم شروع ب خوردن کنم حالم بد شد و قطعا بخاطر بویی بود ک پنیر میداد!
سریع رفتم توی دسشویی و ی اب ب صورتم زدم...تا اومدم درو وا کنم جیمین اومدو....
-سوفی...حالت خوبه؟؟؟
+عا..عاره خوبم...
-مطمعنی؟
+عاره عاره...میگم من صبحونه نمیخام الان میرم کافه ی چیزی میخورم...
-اکی...خدافس ...مراقب خودت باش
+خدافس ت هم همینطور....
سریع از خونه زدم بیرون و ی تاکسی گرفتم...
سریع رفتم داخل و ب سمت میز منشی رفتم
+عام..صلام...میشه دکتر ایلا رو ببینم؟
÷عا بله توی اتاقن
+مرسی
در زدم و وقتی تایید کرد رفتم داخل و روی صندلی ای نشستم
+صلام دکتر
=صلام دخترم...خوبی؟مشکلی پیش اومده؟
+راستش دکتر...ی ماهی میشه ک همش حالم بد میشه مث حالت تهوع و سرگیجه ...خب خودم احتمال میدادم باردار باشم گفتم بیام تا مطمعن بشم
=اوم باشه...ب پرستار جانگ گفتم بیاد و اومد
$چیزی شده خانم؟
=نه...فقد از خانم پارک ی آزمایش بگیر تا ببینیم بارداره یا نه
$چشم...همراهم بیاید
+اکی
....
شرط برای پارت بعد:۲۰لایک
۱/۲
ویو سوفی
ی ماهی بود ک همش حالم بد میشد...گاهی سرم گیج میرفت...گاهی حالت تهوع...و گاهی بیحالی...نمدونم چرا...ولی احتمال میدادم باردار باشم...تصمیم گرفتم امروز برم دکتر...پس رفتم ب جیمین بگم ولی قصد ندارم بهش بگم ک کجا میرم!
ک اگ واقعن باردار بودن سوپرایزش کنم...
راستش جیمین خیلی بچه دوست داره...
ی لباس ساده ولی خشگل پوشیدم و
از اتاقم بیرون اومدم و ب سمت سالنی ک جیمین اونجا بود رفتم ...روی مبل نشسته و داشت کتاب میخوند...وقتی اسمشو صدا زدم سرشو اورد بالا و با ی لبخند نگام کرد...
+عا جیمین
-عه...صبح بخیر ...بلاخره بیدار شدی پرنسس خانم؟
+*خنده...عاره
-*خنده...خب چرا انقد خشتیپ کردی؟
+عاممم چون ک موچی جونم...امروز میخام برم جایی باشه؟
-کجا؟
+وایی چی بش بگم اهااا*تو دلش....عاه قراره با دخترا بریم کافه...
-اکی...خب برو صبحونه بخور بعد برو...
+باشه...
رفتم سر میز اما همین ک خاستم شروع ب خوردن کنم حالم بد شد و قطعا بخاطر بویی بود ک پنیر میداد!
سریع رفتم توی دسشویی و ی اب ب صورتم زدم...تا اومدم درو وا کنم جیمین اومدو....
-سوفی...حالت خوبه؟؟؟
+عا..عاره خوبم...
-مطمعنی؟
+عاره عاره...میگم من صبحونه نمیخام الان میرم کافه ی چیزی میخورم...
-اکی...خدافس ...مراقب خودت باش
+خدافس ت هم همینطور....
سریع از خونه زدم بیرون و ی تاکسی گرفتم...
سریع رفتم داخل و ب سمت میز منشی رفتم
+عام..صلام...میشه دکتر ایلا رو ببینم؟
÷عا بله توی اتاقن
+مرسی
در زدم و وقتی تایید کرد رفتم داخل و روی صندلی ای نشستم
+صلام دکتر
=صلام دخترم...خوبی؟مشکلی پیش اومده؟
+راستش دکتر...ی ماهی میشه ک همش حالم بد میشه مث حالت تهوع و سرگیجه ...خب خودم احتمال میدادم باردار باشم گفتم بیام تا مطمعن بشم
=اوم باشه...ب پرستار جانگ گفتم بیاد و اومد
$چیزی شده خانم؟
=نه...فقد از خانم پارک ی آزمایش بگیر تا ببینیم بارداره یا نه
$چشم...همراهم بیاید
+اکی
....
شرط برای پارت بعد:۲۰لایک
۲۷.۳k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.