پارت ۷ Fate
روی هم فشار دادم که از چشام اشک ریخت
+چرا..حق... من، چه اشتباهی تو زندگیم کرد....حقق..... کردم ک..الان بای..حققق... جواب پس بد..م
یهو در باز شد
_ععععع پس با خودتم حرف میزنی
ی لباس بلند دستش بود(لباس ا/ت اسلاید²) پرتش کرد رو تخت
_اینو میپوشی فهمیدی
+چ..چشم
_افرین آدم شدی
دوباره اشکم تند شد
_ تا نیم ساعت دیگه پاین متوجه ای ک چی میگم درسته
+بله
_....
از اتاق رفت بیرون سریع لباس پوشیدم کفشی ک همراه لباس آورده بود رو پام کردم روژ قرمز زدم خط چشم پر رنگ موهامو بلا بستم دِ برو ک رفتیم رفتم از پلها پاین جلوی پله وایساده بود لبخند سردی زده بود سرمو انداختم پایین رفتم جلوش دستمو کشید ی کیف ک درست از پارچه ی لباسی ک تنم بود داد
اون دوتا عوضی داشتن منو نگا میکردن تا چشمم ب چشمشو افتاد جفتشون چشم غره رفتن برام
*پرش زمان*
نشستم بغل جونگ کوک چند تا مرد هم نشسته بودن انگار یک نوع جلسه بود
چند دقیقه گذشت
+خب قربان حاضر هستین این سهام رو ب من بفروشن براش ⁵⁰⁰⁰⁰⁰ دلار میدم
مرده: خببب میتونی بجای پول چیزه دیگه ای بهم بدی؟
_مثلا چی؟!
مرده: زنتون بهم بده سهام بهت میدم چطوره؟
یهو با عصبانیت از جاش بلند شد گلدون روی میز پرت کرد رو زمین خاکشیر شد با مشت کوبید رو میز من توی پر قو بزرگ شده بودم تاحالا اینجور صدا و خشونتی نشده بودم جز کتک و دادش ولی اینبار فرق داشت
_مرد تیکه ی عوضی چون قربان صدات کردم واسه من شیر شدی آره اشغال ارههه بی شرف من زنمو بهت بدم برای اینکه ی کارخونه بهم بدی
هرکی توی رستوران بود داشت میز مارو نگاه میکرد چون جونگ کوک رستوران و گذاشته بود رو سرش با دادی بلندش از ترس با یکی از دستام مشت کتشو توی دستم مچاله کردم چشمامو روی هم فشار دادم
مرده: هاااا چته مثل اینکه حالت خرابه من فقط پیشنهاد دادم
_یارو گمشو من نمیزارم کسی ب زنم نگاه کنه بدمش ب تو ک بهش دست بزنی تو غلت کردی ک پیشنهاد دادی حتا نباید جرعت کنی ب زبونش بیاری
دستمو گرفت بلندم کرد دستم میلرزید چند قدم با عجله حرکت کرد ک دید حالم خیلی بده سعی کرد آرومم کنه بغلم کرد منو برد طرف دستشویی برد داخل
_هیششششش آروم باش
+م...مم...من تر...سیدم
_خخخ واقعا فکر میکنی برام مهمه هااااا
ی سیلی زد تو صورتم
_آخه من چرا باید ترو ندم ایکاش میدادم میرفتی خلاص میشدم البته عیب نداره خوب دسشویی میشوری مهم نیست حیاط هم خوب میشوری
شیر ابو باز کرد یکی از دستاشو خیس کرد ابشو پاشید تو صورتم
_هویییی کجایی تو باغ نیستی مثل اینکه حالت خیلی خرابه
من بدون هیچ حرفی اشک میریختم
_ببین تا دلت میخاد گریه کن دلم برات نمیسوزه هرزه ی عوضی
دستمو کشید از رستوران اومدیم بیرون سوار ماشین شدیم جلوی ی فضای سبز وایساد ن شلوغ بود ن خلوت
+چرا..حق... من، چه اشتباهی تو زندگیم کرد....حقق..... کردم ک..الان بای..حققق... جواب پس بد..م
یهو در باز شد
_ععععع پس با خودتم حرف میزنی
ی لباس بلند دستش بود(لباس ا/ت اسلاید²) پرتش کرد رو تخت
_اینو میپوشی فهمیدی
+چ..چشم
_افرین آدم شدی
دوباره اشکم تند شد
_ تا نیم ساعت دیگه پاین متوجه ای ک چی میگم درسته
+بله
_....
از اتاق رفت بیرون سریع لباس پوشیدم کفشی ک همراه لباس آورده بود رو پام کردم روژ قرمز زدم خط چشم پر رنگ موهامو بلا بستم دِ برو ک رفتیم رفتم از پلها پاین جلوی پله وایساده بود لبخند سردی زده بود سرمو انداختم پایین رفتم جلوش دستمو کشید ی کیف ک درست از پارچه ی لباسی ک تنم بود داد
اون دوتا عوضی داشتن منو نگا میکردن تا چشمم ب چشمشو افتاد جفتشون چشم غره رفتن برام
*پرش زمان*
نشستم بغل جونگ کوک چند تا مرد هم نشسته بودن انگار یک نوع جلسه بود
چند دقیقه گذشت
+خب قربان حاضر هستین این سهام رو ب من بفروشن براش ⁵⁰⁰⁰⁰⁰ دلار میدم
مرده: خببب میتونی بجای پول چیزه دیگه ای بهم بدی؟
_مثلا چی؟!
مرده: زنتون بهم بده سهام بهت میدم چطوره؟
یهو با عصبانیت از جاش بلند شد گلدون روی میز پرت کرد رو زمین خاکشیر شد با مشت کوبید رو میز من توی پر قو بزرگ شده بودم تاحالا اینجور صدا و خشونتی نشده بودم جز کتک و دادش ولی اینبار فرق داشت
_مرد تیکه ی عوضی چون قربان صدات کردم واسه من شیر شدی آره اشغال ارههه بی شرف من زنمو بهت بدم برای اینکه ی کارخونه بهم بدی
هرکی توی رستوران بود داشت میز مارو نگاه میکرد چون جونگ کوک رستوران و گذاشته بود رو سرش با دادی بلندش از ترس با یکی از دستام مشت کتشو توی دستم مچاله کردم چشمامو روی هم فشار دادم
مرده: هاااا چته مثل اینکه حالت خرابه من فقط پیشنهاد دادم
_یارو گمشو من نمیزارم کسی ب زنم نگاه کنه بدمش ب تو ک بهش دست بزنی تو غلت کردی ک پیشنهاد دادی حتا نباید جرعت کنی ب زبونش بیاری
دستمو گرفت بلندم کرد دستم میلرزید چند قدم با عجله حرکت کرد ک دید حالم خیلی بده سعی کرد آرومم کنه بغلم کرد منو برد طرف دستشویی برد داخل
_هیششششش آروم باش
+م...مم...من تر...سیدم
_خخخ واقعا فکر میکنی برام مهمه هااااا
ی سیلی زد تو صورتم
_آخه من چرا باید ترو ندم ایکاش میدادم میرفتی خلاص میشدم البته عیب نداره خوب دسشویی میشوری مهم نیست حیاط هم خوب میشوری
شیر ابو باز کرد یکی از دستاشو خیس کرد ابشو پاشید تو صورتم
_هویییی کجایی تو باغ نیستی مثل اینکه حالت خیلی خرابه
من بدون هیچ حرفی اشک میریختم
_ببین تا دلت میخاد گریه کن دلم برات نمیسوزه هرزه ی عوضی
دستمو کشید از رستوران اومدیم بیرون سوار ماشین شدیم جلوی ی فضای سبز وایساد ن شلوغ بود ن خلوت
۵۹.۷k
۰۵ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.