توکیو ریونجرز پارت ۶
توکیو ریونجرز پارت ۶
که یهو بارون شدیدی گرفت لباسم نازک بود خیلی سردم بود به راه رفتن ادامه دادم
۲ ساعت بعد هنوز داشتم راه میرفتم وارد یه کوچه شدم ولی دیدم بمبسته خواستم از کوچه برم بیرون که حس کردم یکی منو چسبوند به دیوار خیلی درد داشت دست شکستم خیلی بیشتر
پسره : سلام خوشکله نظرت چیه باهام بیای
دستم درد میکرد و نمیتونستم تکون بخرم ترسیدم خیلی ترسیدم چشمامو بستم یهو یکی اومد طرفو زد روی زانوهام اوفتادم و اشکام سرازیر شد اشکامو پاک کردم دیدم چیفیو داره طرفو میزنه بعد از زدن طرف اومد پیشم
چیفو: میکو حالت خوبه اسیبی ندیدی
میکو : اره خوبم خیلی ....ازت ...ممنونمممممم
چیفیو کتشو گذاشت دورم
چیفیو : اینو بپوش هوا سرده
میکو : م..م....ممنون
یه لبخند زدم و بلند شدم چیفیو یکم قرمز شده بود ولی نمیدونم چرا منو چیفیو رفتیم و روی یه نیمکت نشستیم
چیفو: چرا توی کوچه ها بودی
میکو : با مایکی دعوام شد چون دیر دورایاکیشو اوردم محکم زد توی سرم سرم خیلی درد داشت منم برای انکه دیده بود سر میتسویا رو ناز کردم میخواستم عصبانی شه برای همین گفتم میرم پیش میتسویا ولی حتی نمودونم میتسویا کجاس چه برسه برم پیشش
چیفو : ام...اگه بخوام .....میتونی بیای خونه ی من
میکو : واقعااااا
چیفو: اره
میکو : خیلیییی ازت ممنونممممم و بعد چیفو رو بغل کردم ولی چرا قرمز شده نکنه خجالت میکشه
میکو : ببخشید
چیفو : اشکال نداره خب بهتره بریم
میکو : باشه بازم ازت ممنونم
چیفو : حلا چند روز میمونی
میکو: احتما ۲ یا ۳ روز اگه اشکالی نداشته باشه
چیفو : نه چه اشکالی خوش حالم میشم
گذر زمان وقتی رسیدیم
چیفو : من باید برم یه کاری دارم زود برمیگردم
وای خدا اینجا جنگ شده یا چی انگار بمب ترکیده
میکو : باشه
که یهو بارون شدیدی گرفت لباسم نازک بود خیلی سردم بود به راه رفتن ادامه دادم
۲ ساعت بعد هنوز داشتم راه میرفتم وارد یه کوچه شدم ولی دیدم بمبسته خواستم از کوچه برم بیرون که حس کردم یکی منو چسبوند به دیوار خیلی درد داشت دست شکستم خیلی بیشتر
پسره : سلام خوشکله نظرت چیه باهام بیای
دستم درد میکرد و نمیتونستم تکون بخرم ترسیدم خیلی ترسیدم چشمامو بستم یهو یکی اومد طرفو زد روی زانوهام اوفتادم و اشکام سرازیر شد اشکامو پاک کردم دیدم چیفیو داره طرفو میزنه بعد از زدن طرف اومد پیشم
چیفو: میکو حالت خوبه اسیبی ندیدی
میکو : اره خوبم خیلی ....ازت ...ممنونمممممم
چیفیو کتشو گذاشت دورم
چیفیو : اینو بپوش هوا سرده
میکو : م..م....ممنون
یه لبخند زدم و بلند شدم چیفیو یکم قرمز شده بود ولی نمیدونم چرا منو چیفیو رفتیم و روی یه نیمکت نشستیم
چیفو: چرا توی کوچه ها بودی
میکو : با مایکی دعوام شد چون دیر دورایاکیشو اوردم محکم زد توی سرم سرم خیلی درد داشت منم برای انکه دیده بود سر میتسویا رو ناز کردم میخواستم عصبانی شه برای همین گفتم میرم پیش میتسویا ولی حتی نمودونم میتسویا کجاس چه برسه برم پیشش
چیفو : ام...اگه بخوام .....میتونی بیای خونه ی من
میکو : واقعااااا
چیفو: اره
میکو : خیلیییی ازت ممنونممممم و بعد چیفو رو بغل کردم ولی چرا قرمز شده نکنه خجالت میکشه
میکو : ببخشید
چیفو : اشکال نداره خب بهتره بریم
میکو : باشه بازم ازت ممنونم
چیفو : حلا چند روز میمونی
میکو: احتما ۲ یا ۳ روز اگه اشکالی نداشته باشه
چیفو : نه چه اشکالی خوش حالم میشم
گذر زمان وقتی رسیدیم
چیفو : من باید برم یه کاری دارم زود برمیگردم
وای خدا اینجا جنگ شده یا چی انگار بمب ترکیده
میکو : باشه
۴.۳k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.