p2
p2
اون روز ازم گرفتنش و بردنش......
هنوزم صدای بی حالش تو گوشامه و اذیتم میکنه.
از خودم بخاطر اینکه نتونستم مراقبش باشم متنفرم...
اون دکترای عوضی.!
هرگز بخشیده نمیشن!
*پسرک صحبت خود را با ورود کسی به اتاق متوقف کرد و سعی کرد خود را جمع و جور کند
چیشده چیزیو به یاد آورده.؟
-راستش قربان ایشون حتی برادراشون هم به یاد نمیا.....
*پسرک دستش را مشت کرد و محکم روی میز کنارش کوبید و با داد و بیداد شروع به حرف زدن کرد:
خفه شو اون به یاد میاره مهم نیس چقد طول بکشه اون بهم قول داده که برگرده پیشم...
*پسرک دیگه نتونست جلوی اشک هاش بگیره پس اجازه داد ارام ارام بر روی گونش راه باز کنند
میخوام ببینمش
-قرباناونا اجازه دیدا
گفتم میخوام ببینمش فهمیدی؟!
-بله قربان متوجه شدم
مرخصی
*مرد تعضیم کوتاهی به پسرک شکست خورده کرد و از اتاق خارج شد بعد از رفتن معشوقه اش کل خانه از عکسا ی او پر بود هر جا قدم میزاشتی یک عکس از معشوقه اش قرار داده بود که متاسفانه دلتنگی او را بیشتر و بیشتر میکرد.....
-قربان بهتون اجازه ملاقات رو دادن
*بعد شنیدنش پسرک سریع اماده شد و عطر مورد علاقه معشوقش رو زد او همه عکس های خودش و معشوقش رو همراه خودش به بیمارستان بورد که شاید اندک چیزی به یاد بیارد...
کنار تخت معشوقش نشست و دست هایش را که الان لاغر تر از هر موقه بودن گرفت و ارام بوسید..
قطرات اشک هاش باعث لرزش صداش میشد و ای او را ازار میداد
هیی تو که منو یادت نرفته درسته.؟
اونا میگن منو یادت رفته ولی دروغ میکنم درسته..؟
درسته.....
.
.
.
.
راستی اسلاید دومم ادیت خودمه سرش پاره شدم😀💔
اون روز ازم گرفتنش و بردنش......
هنوزم صدای بی حالش تو گوشامه و اذیتم میکنه.
از خودم بخاطر اینکه نتونستم مراقبش باشم متنفرم...
اون دکترای عوضی.!
هرگز بخشیده نمیشن!
*پسرک صحبت خود را با ورود کسی به اتاق متوقف کرد و سعی کرد خود را جمع و جور کند
چیشده چیزیو به یاد آورده.؟
-راستش قربان ایشون حتی برادراشون هم به یاد نمیا.....
*پسرک دستش را مشت کرد و محکم روی میز کنارش کوبید و با داد و بیداد شروع به حرف زدن کرد:
خفه شو اون به یاد میاره مهم نیس چقد طول بکشه اون بهم قول داده که برگرده پیشم...
*پسرک دیگه نتونست جلوی اشک هاش بگیره پس اجازه داد ارام ارام بر روی گونش راه باز کنند
میخوام ببینمش
-قرباناونا اجازه دیدا
گفتم میخوام ببینمش فهمیدی؟!
-بله قربان متوجه شدم
مرخصی
*مرد تعضیم کوتاهی به پسرک شکست خورده کرد و از اتاق خارج شد بعد از رفتن معشوقه اش کل خانه از عکسا ی او پر بود هر جا قدم میزاشتی یک عکس از معشوقه اش قرار داده بود که متاسفانه دلتنگی او را بیشتر و بیشتر میکرد.....
-قربان بهتون اجازه ملاقات رو دادن
*بعد شنیدنش پسرک سریع اماده شد و عطر مورد علاقه معشوقش رو زد او همه عکس های خودش و معشوقش رو همراه خودش به بیمارستان بورد که شاید اندک چیزی به یاد بیارد...
کنار تخت معشوقش نشست و دست هایش را که الان لاغر تر از هر موقه بودن گرفت و ارام بوسید..
قطرات اشک هاش باعث لرزش صداش میشد و ای او را ازار میداد
هیی تو که منو یادت نرفته درسته.؟
اونا میگن منو یادت رفته ولی دروغ میکنم درسته..؟
درسته.....
.
.
.
.
راستی اسلاید دومم ادیت خودمه سرش پاره شدم😀💔
۱.۰k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.