تک پارتی جونگکوک وقتی مریضت بود (قسمت اول)
ا.ت:
امروز از خواب بیدار شدم
دیدم کوک داره عرق میریزه
عرقشو پاک کردم
و دستمو گذاشتم رو سرش که دیدم خیلی داغ
سریع رفتم تب سنجو برداشتم
گذاشتم توی دهنش که دیدم
(۴۰)درجه تب داره
سریع
دسمال خیس کردم
گذاشتم رو سرش
که ناله هاش شروع شد
بذور بهش قرص دادم
داشت دیرم میشد
زنگ زدم به منشیم وگفتم:
سلام چویی
چویی من امروز نمیتونم بیام
نامزدم حالش خوب نیست
و بعدش رفتم بالا سر کوک
نگاه کردم تبش پایین اومده بود
جونگکوک:
خیلی حالم بد بود
نمیتونستم تکون بخورم
که از حال رفتم وقتی بهوش اومدم
دیدم ا.ت بالا سرمه
اومد دستمو گرفت گفت:
بانی حالت خوبه؟(خمار)
جونگکوک:
اوهوم خوبم بیب
میگم....
تو چرا امروز نرفتی بیمارستان ؟
ا.ت:
حالت خیلی بد بود نمیتونستم تنهات بذارم
جونگکوک:
میخواستم حرف بزنم که سرفه ام گرفت
(سرفه)
ا.ت:
پشتشو میزدم که خوب ولی نشد
براش آب آورم خورد بهتر شد
بهم زنگ زدن و گفتن:
مریض اورژانسی دارم
از جونگکوک خدا حافظی کردم
و سوار ماشین لامبور گینی مشکیم شدم
و راه افتادم سمت بیمارستان
خیلی خوابم میومد
عادت داشتم بعد از ظهر بخوابم
و ساعت نه هم لالا
ولی نه بعد از ظهر خوابیده بودم
نه شب ساعت نه خوابیده بودم
با حالت خمار رفتم
توی اتاق عمل
عمل کلیه بود
حالم خوب نبود
سرم به شدت درد میکرد
وقتی عمل تموم شد
رفتم توی مطب
تا روی صندلی نشستم
خوابم برد
وقتی بیدار شدم روی تختم بودم
جونگکوک:
رفتم بیمارستان و برای ا.ت گل خریدم
تا ازش تشکر کنم
وقتی رفتم توی اتاقش دیدم خوابه
آوردمش خونه
گذاشتمش رو تخت
و رفتم براش نودل و کیمچی درست کنم
ا.ت:
رفتم پایین دیدم بوی غذا میاد
کوک داشت غذا درست میکرد
موهای مشکیش رو بسته بود
و خیلی هات شده بود
رفتم از پشت پریدم بغلش
که یه جیغ کوچولو زد که مثلاً ترسیده
برگشت سمتم و کمرمو گرفت و صورتشو نزدیکم کرد
میخواستم لبمو بذارم رو لبش که کشید کنار
با حالت اخم بچگانه و کیوتی بهش نگاه کردم و گفتم:
یاااااااااااا
اون لبا مال منه بهم پسش بده
جونگکوک:
نمیشه پیشی
من الان مریضم دلم نمیخواد توهم مریض شی 🥺
ا.ت:
باهاش قهر کردم و رفتم توی اتاق
شام هم نخوردم
و قتی اومد رو تخت بغلم کنه بغلشو پس زدم
ساعت ۳ نصفه شب چون بدون بغلش خوابم نمیبرد بیدار بودم
که صدای هق هقاش رو شنیدم
داشت گریه میکرد؟😳
محل ندادم باید تنبیه میشد
امروز از خواب بیدار شدم
دیدم کوک داره عرق میریزه
عرقشو پاک کردم
و دستمو گذاشتم رو سرش که دیدم خیلی داغ
سریع رفتم تب سنجو برداشتم
گذاشتم توی دهنش که دیدم
(۴۰)درجه تب داره
سریع
دسمال خیس کردم
گذاشتم رو سرش
که ناله هاش شروع شد
بذور بهش قرص دادم
داشت دیرم میشد
زنگ زدم به منشیم وگفتم:
سلام چویی
چویی من امروز نمیتونم بیام
نامزدم حالش خوب نیست
و بعدش رفتم بالا سر کوک
نگاه کردم تبش پایین اومده بود
جونگکوک:
خیلی حالم بد بود
نمیتونستم تکون بخورم
که از حال رفتم وقتی بهوش اومدم
دیدم ا.ت بالا سرمه
اومد دستمو گرفت گفت:
بانی حالت خوبه؟(خمار)
جونگکوک:
اوهوم خوبم بیب
میگم....
تو چرا امروز نرفتی بیمارستان ؟
ا.ت:
حالت خیلی بد بود نمیتونستم تنهات بذارم
جونگکوک:
میخواستم حرف بزنم که سرفه ام گرفت
(سرفه)
ا.ت:
پشتشو میزدم که خوب ولی نشد
براش آب آورم خورد بهتر شد
بهم زنگ زدن و گفتن:
مریض اورژانسی دارم
از جونگکوک خدا حافظی کردم
و سوار ماشین لامبور گینی مشکیم شدم
و راه افتادم سمت بیمارستان
خیلی خوابم میومد
عادت داشتم بعد از ظهر بخوابم
و ساعت نه هم لالا
ولی نه بعد از ظهر خوابیده بودم
نه شب ساعت نه خوابیده بودم
با حالت خمار رفتم
توی اتاق عمل
عمل کلیه بود
حالم خوب نبود
سرم به شدت درد میکرد
وقتی عمل تموم شد
رفتم توی مطب
تا روی صندلی نشستم
خوابم برد
وقتی بیدار شدم روی تختم بودم
جونگکوک:
رفتم بیمارستان و برای ا.ت گل خریدم
تا ازش تشکر کنم
وقتی رفتم توی اتاقش دیدم خوابه
آوردمش خونه
گذاشتمش رو تخت
و رفتم براش نودل و کیمچی درست کنم
ا.ت:
رفتم پایین دیدم بوی غذا میاد
کوک داشت غذا درست میکرد
موهای مشکیش رو بسته بود
و خیلی هات شده بود
رفتم از پشت پریدم بغلش
که یه جیغ کوچولو زد که مثلاً ترسیده
برگشت سمتم و کمرمو گرفت و صورتشو نزدیکم کرد
میخواستم لبمو بذارم رو لبش که کشید کنار
با حالت اخم بچگانه و کیوتی بهش نگاه کردم و گفتم:
یاااااااااااا
اون لبا مال منه بهم پسش بده
جونگکوک:
نمیشه پیشی
من الان مریضم دلم نمیخواد توهم مریض شی 🥺
ا.ت:
باهاش قهر کردم و رفتم توی اتاق
شام هم نخوردم
و قتی اومد رو تخت بغلم کنه بغلشو پس زدم
ساعت ۳ نصفه شب چون بدون بغلش خوابم نمیبرد بیدار بودم
که صدای هق هقاش رو شنیدم
داشت گریه میکرد؟😳
محل ندادم باید تنبیه میشد
۶.۰k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.