(فصل دوم)پارت۷
(فصل دوم)پارت۷
ویوات
سریع از جام پا شدم و رفتم تو اتاق خواب و درو قفل کردم۰پوشه ی کرمی رو گرفتم و سریع درش رو باز کردم۰با عکس هایی که میدیدم قطره های اشک از چشمام می لغزیدن۰اصلا باور نمیکردم،برای اینکه سعی کنم اشک نریزم لبم رو گاز میگرفتم در حدی که طعم خونه توی دهنم رو حس میکردم۰همون لحظه همون لحظه ای که عکسارو نگاه میکردم از خودم،از بدنم،و از چشمام که حتی کنترلشون هم نمیتونم بکنم بدم میومد۰
که در زده شد،صدای کسی که فکر میکردم با همه ی پسرا فرق داره بلند شد
جانگوک:ات!خوبی؟چیشده اتفاقی افتاده؟؟
ات:خوبم!(سرد و بغض)
جانگوک:چرا درو قفل کردی باز کن تا بتون۰۰۰
ات:میشه فقط از اینجا بری؟؟(داد)
جانگوک:ات همین الان آن درد باز کن(همراه با لگد به در و داد)
وقتی که داشت به در لگد میزد گوشام رو محکم گرفتم سعی کردم چیزی بگم که آروم بشه تا تموم کنه۰
ات:فقط دلم درد میکنه(کنایه از پری۰ود شدن) همین بخواطر اینه که اعصبانیم۰
جانگوک:فقط درو باز کن همین ات(داد)
ات:گفتم میشه از اینجا بری(داد)
جانگوک:تا درو باز نکردی جایی نمیرم ات۰اون دختره بهت چی گفته؟؟
رفتم و درو باز کردم که با قیافه اعصبانیش که قرمز شده بود مواجه شدم۰سریع اومد داخل و چسبوندم به دیوار و تا حد امکان بهم نزدیکه شد۰انقدری نزدیک شد که نفس های گرمش به صورتم میخورد۰سعی میکردم از خودم جداش کنم که دستام رو بالای سرم قفل کردم و با چهره ای که خیلی عصبانی بود نگام میکرد۰
چشم هاش خون بودن و فقط کمی از سفیدی چشماش معلوم میشد۰
با صدایی که از عصبانیت میلرزید گفت:برام توضیح بده!چیشده؟؟
ات:ازم دور شو تا توضیح بدم۰
جانگوک:ازت دور نمیشم هیچ حرکتی نمیکنم۰باید اینجوری توضیح بدی بعدش ولت میکنم
ات:۰۰۰۰۰
ویوات
سریع از جام پا شدم و رفتم تو اتاق خواب و درو قفل کردم۰پوشه ی کرمی رو گرفتم و سریع درش رو باز کردم۰با عکس هایی که میدیدم قطره های اشک از چشمام می لغزیدن۰اصلا باور نمیکردم،برای اینکه سعی کنم اشک نریزم لبم رو گاز میگرفتم در حدی که طعم خونه توی دهنم رو حس میکردم۰همون لحظه همون لحظه ای که عکسارو نگاه میکردم از خودم،از بدنم،و از چشمام که حتی کنترلشون هم نمیتونم بکنم بدم میومد۰
که در زده شد،صدای کسی که فکر میکردم با همه ی پسرا فرق داره بلند شد
جانگوک:ات!خوبی؟چیشده اتفاقی افتاده؟؟
ات:خوبم!(سرد و بغض)
جانگوک:چرا درو قفل کردی باز کن تا بتون۰۰۰
ات:میشه فقط از اینجا بری؟؟(داد)
جانگوک:ات همین الان آن درد باز کن(همراه با لگد به در و داد)
وقتی که داشت به در لگد میزد گوشام رو محکم گرفتم سعی کردم چیزی بگم که آروم بشه تا تموم کنه۰
ات:فقط دلم درد میکنه(کنایه از پری۰ود شدن) همین بخواطر اینه که اعصبانیم۰
جانگوک:فقط درو باز کن همین ات(داد)
ات:گفتم میشه از اینجا بری(داد)
جانگوک:تا درو باز نکردی جایی نمیرم ات۰اون دختره بهت چی گفته؟؟
رفتم و درو باز کردم که با قیافه اعصبانیش که قرمز شده بود مواجه شدم۰سریع اومد داخل و چسبوندم به دیوار و تا حد امکان بهم نزدیکه شد۰انقدری نزدیک شد که نفس های گرمش به صورتم میخورد۰سعی میکردم از خودم جداش کنم که دستام رو بالای سرم قفل کردم و با چهره ای که خیلی عصبانی بود نگام میکرد۰
چشم هاش خون بودن و فقط کمی از سفیدی چشماش معلوم میشد۰
با صدایی که از عصبانیت میلرزید گفت:برام توضیح بده!چیشده؟؟
ات:ازم دور شو تا توضیح بدم۰
جانگوک:ازت دور نمیشم هیچ حرکتی نمیکنم۰باید اینجوری توضیح بدی بعدش ولت میکنم
ات:۰۰۰۰۰
۱.۰k
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.