از زبان تنگن :
از زبان تنگن :
داشتم به درختا نگاه میکردم سرم رو آوردم پایین و دیدم که هر دو تا دستام رو با پارچه به هم گره زده انقدر سفت بود که حتا نتونستم دستام رو بالا پایین کنم آخه چطوری این نیم وجبی تونسته توی این مدت زمان کم بدون اینکه من بفهمم دستام رو به هم گره بزنه
از زبان تسوتاکو :
همینجوری شک زده داشت به دستاش نگاه میکرد منم اهمیتی ندادم و رفتم سر کار خودم ماسکم رو ورداشتم کاتانام رو کردم توی کمربندم (الله اکبر) و راه افتادم تا که برگشتم یهو داد زد :
تنگن + تسوتاکو _
+= آهای داری کجا میری
_ = به نظرت دارم کجا میرم خوب میرم به عمارت دیگه
+=برای چی دستای منو بستی زود باش بیا بازم کن
_=اولندش مگه تو هاشیرا نیستی نمیتونی دستای خودت رو باز کنی دومندش مگه همیشه توی این شرایط کسی هست که کمکت کنه سومندش برای این دستاتو بستم تا توی کارام فوضولی نکنی حالا انقدر اینجا بشین تا یکی بیاد بازت کنه
+=آهای بیا اینجا تو حق نداری با من اینجوری رفتار کنی زود باش بیا اینجا
به حرفاش گوش ندادم و رفتم سمت عمارت وارد عمارت شدم هوا خیلی گرم بود بخاطر همین رفتم تا آب پیدا کنم و صورتم رو بشورم
پرش زمان :
بعد دوساعت گشتن بالاخره آب پیدا کردم سطل رو انداختم و آب جا کردم صورتم رو شستم و دستام رو گذاشتم روی لبه ی چاه چشمامو بسته بودم که حس کردم یکی بهم نزدیک شده چشمامو باز کردم و دیدم.....
از این به بعد داستان دیگه جالب میشه
داشتم به درختا نگاه میکردم سرم رو آوردم پایین و دیدم که هر دو تا دستام رو با پارچه به هم گره زده انقدر سفت بود که حتا نتونستم دستام رو بالا پایین کنم آخه چطوری این نیم وجبی تونسته توی این مدت زمان کم بدون اینکه من بفهمم دستام رو به هم گره بزنه
از زبان تسوتاکو :
همینجوری شک زده داشت به دستاش نگاه میکرد منم اهمیتی ندادم و رفتم سر کار خودم ماسکم رو ورداشتم کاتانام رو کردم توی کمربندم (الله اکبر) و راه افتادم تا که برگشتم یهو داد زد :
تنگن + تسوتاکو _
+= آهای داری کجا میری
_ = به نظرت دارم کجا میرم خوب میرم به عمارت دیگه
+=برای چی دستای منو بستی زود باش بیا بازم کن
_=اولندش مگه تو هاشیرا نیستی نمیتونی دستای خودت رو باز کنی دومندش مگه همیشه توی این شرایط کسی هست که کمکت کنه سومندش برای این دستاتو بستم تا توی کارام فوضولی نکنی حالا انقدر اینجا بشین تا یکی بیاد بازت کنه
+=آهای بیا اینجا تو حق نداری با من اینجوری رفتار کنی زود باش بیا اینجا
به حرفاش گوش ندادم و رفتم سمت عمارت وارد عمارت شدم هوا خیلی گرم بود بخاطر همین رفتم تا آب پیدا کنم و صورتم رو بشورم
پرش زمان :
بعد دوساعت گشتن بالاخره آب پیدا کردم سطل رو انداختم و آب جا کردم صورتم رو شستم و دستام رو گذاشتم روی لبه ی چاه چشمامو بسته بودم که حس کردم یکی بهم نزدیک شده چشمامو باز کردم و دیدم.....
از این به بعد داستان دیگه جالب میشه
۲.۲k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.