عشق صورتی part 1
ویوی آوا: من آوا هستم لیم آوا 18 سالمه و سال آخر دبیرستانمه و من در کشور ایران زندگی میکنم اما اصالتا کره ای هستم وقتی 7 ماهم بود بخاطر داداشم مجبور سدیم به ی کشور دور تو قاره ی آسیا سفر کنیم و اینکه درب داغون باشه و خب کجا بهتر از ایران😐💔💔
اسم داداشم لیم چانگ ووک هستش وقتی من بچه بودم اون 12 سالش بود و حواسش نبودو مثل اینکه قتلی چیزی انجام داده اما خب کسی نفهمیده. من آرمی و بیینک هستم بایسم تو بلک پینک رزی و تو بی تی اس امممممممم شوگا اما فقط از رپش خوشم میاد زیادی خفنه. من میخوام ی آیدل شم همه میگن صدام خیلی قشنگه و چهره ام هم ایده آله 👌🏻🤌🏻 من حتی درخواستم دادم نتیجه اش فردا میاد. اوفففففف استرس دارممممم.
اسم مادرم لیم سو ریون و پدرم لیم دان ته هست. پدر و مادرم زیاد اوضاع بینشون خوب نیس. اههههههه. ما ی خانواده ی خیلیییییی پولداریم اما پدرم واقعا از اینم بیشتر میخواد هوففففففف شت😐
من امروز امتحان دارم وای از مقنعه گذاشتن خوشم میاد ی جورایی حس امنیت میده بهم(( ودف😐)) خب خلاصه بریم مدرسه.....
ویوی آوا:
رسیدم مدرسه واقعا استرس داشتم که دوست صمیمیم السا اومد پیشم
السا: سلام آوی
آوا: سلام الی چطوری؟
السا: خوبم تو چطوری استرس داری خواندی؟
آوا: خوبم آره بریم داخل
رفتیم داخل سالن و امتحان دادیمو برگشتیم
30 دقیقه بعد:
السا: هوففففف چطور دادی؟
آوا: فک کنم 20
نیروانا: سلام بچه ها
آوا: های نیلی
السا: های
آوا: چطور دادی امتحانو؟
نیروانا: فک کنم 20 شده باشم
السا: پس فقط من فک میکنم تر زدم؟ 😐
آوا: فک کنم من باید برم
السا: باشه بای
نیروانا: اختافس
از مدرسه اومدم بیرون دیدم داداشم جلو در منتظرمه
چانگ ووک: آوا کجا بودی نگرانت شدم دیر کردی
آوا: خوبم اوپا نگران نباش
چانگ ووک: کیوت بشین بریم
آوا: رانندم نمیاد؟
چانگ ووک: نه کار داره
آوا: اوکی
رسیدیم خونه،
خیلی خسته بودم نفهمیدم کی گذشت خوابم برد صبح پاشدم ساعت 9 بود واتتتتتتت مدرسم یدفعه مامانم اومد داخل گفت
لیم سو ریون: خانم لیم آوا
آوا: چیه (( خواب آلود))
لیم سو ریون : عشق مامانی قبول شدی
آوا: منظورت چیه؟
لیم سو ریون: تستی که به کمپانی بیگ هیت فرستاده بودی
آوا: خب....
لیم سوریون: خنگ خدا قبول شدی فردا هم برات بیلیط گرفتیم البته، البته خودمون هم میام و برادرت میریم کره
آوا: یسسسسسسسسسسس
مامانم رو محکم بغل کردم یس واقعا
میرم کره؟
یسسسسسس آیییی بیا پیش من شراره آخ سوپر گراف بی قراره هوی هی هی هوی😅
رفتم وسایلم رو جمع کردم و بعد هم ناهار خوردمو سرم رو کردم تو گوشیم همینجوری داشتم اینستا میدیدم که به خودم اومدم
شتتتتتتت کلی کار دارم پاشدم لباس پوشیدم که برم از دوستام خداحافظی کنم که...
پارت بعد= امشب
اسم داداشم لیم چانگ ووک هستش وقتی من بچه بودم اون 12 سالش بود و حواسش نبودو مثل اینکه قتلی چیزی انجام داده اما خب کسی نفهمیده. من آرمی و بیینک هستم بایسم تو بلک پینک رزی و تو بی تی اس امممممممم شوگا اما فقط از رپش خوشم میاد زیادی خفنه. من میخوام ی آیدل شم همه میگن صدام خیلی قشنگه و چهره ام هم ایده آله 👌🏻🤌🏻 من حتی درخواستم دادم نتیجه اش فردا میاد. اوفففففف استرس دارممممم.
اسم مادرم لیم سو ریون و پدرم لیم دان ته هست. پدر و مادرم زیاد اوضاع بینشون خوب نیس. اههههههه. ما ی خانواده ی خیلیییییی پولداریم اما پدرم واقعا از اینم بیشتر میخواد هوففففففف شت😐
من امروز امتحان دارم وای از مقنعه گذاشتن خوشم میاد ی جورایی حس امنیت میده بهم(( ودف😐)) خب خلاصه بریم مدرسه.....
ویوی آوا:
رسیدم مدرسه واقعا استرس داشتم که دوست صمیمیم السا اومد پیشم
السا: سلام آوی
آوا: سلام الی چطوری؟
السا: خوبم تو چطوری استرس داری خواندی؟
آوا: خوبم آره بریم داخل
رفتیم داخل سالن و امتحان دادیمو برگشتیم
30 دقیقه بعد:
السا: هوففففف چطور دادی؟
آوا: فک کنم 20
نیروانا: سلام بچه ها
آوا: های نیلی
السا: های
آوا: چطور دادی امتحانو؟
نیروانا: فک کنم 20 شده باشم
السا: پس فقط من فک میکنم تر زدم؟ 😐
آوا: فک کنم من باید برم
السا: باشه بای
نیروانا: اختافس
از مدرسه اومدم بیرون دیدم داداشم جلو در منتظرمه
چانگ ووک: آوا کجا بودی نگرانت شدم دیر کردی
آوا: خوبم اوپا نگران نباش
چانگ ووک: کیوت بشین بریم
آوا: رانندم نمیاد؟
چانگ ووک: نه کار داره
آوا: اوکی
رسیدیم خونه،
خیلی خسته بودم نفهمیدم کی گذشت خوابم برد صبح پاشدم ساعت 9 بود واتتتتتتت مدرسم یدفعه مامانم اومد داخل گفت
لیم سو ریون: خانم لیم آوا
آوا: چیه (( خواب آلود))
لیم سو ریون : عشق مامانی قبول شدی
آوا: منظورت چیه؟
لیم سو ریون: تستی که به کمپانی بیگ هیت فرستاده بودی
آوا: خب....
لیم سوریون: خنگ خدا قبول شدی فردا هم برات بیلیط گرفتیم البته، البته خودمون هم میام و برادرت میریم کره
آوا: یسسسسسسسسسسس
مامانم رو محکم بغل کردم یس واقعا
میرم کره؟
یسسسسسس آیییی بیا پیش من شراره آخ سوپر گراف بی قراره هوی هی هی هوی😅
رفتم وسایلم رو جمع کردم و بعد هم ناهار خوردمو سرم رو کردم تو گوشیم همینجوری داشتم اینستا میدیدم که به خودم اومدم
شتتتتتتت کلی کار دارم پاشدم لباس پوشیدم که برم از دوستام خداحافظی کنم که...
پارت بعد= امشب
۵.۴k
۱۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.