۱۳ لایک و سه کامنت
اهیون: شما دوتا دارید چه غلطی میکنیدددد
جیمین: فکر کنم توی این بیمارستان کسی یاد نگرفته با در زدن وارد جایی بشه بابا شاید دو نفر داشتن س.ک.س میکردن شما باید مزاحم بشید
اهیون: اووو جیمین شی تو از چیزی که فکر میکردم منحرف تریا زشته جلوی یه دختر ۱۸ ساله راجبش حرف بزنیا
یونگی: اینو دختری میگه که خودش هر روز توی تایم استراحت فیلم های آموزشی س.ک.س میبینه
اهیون: یونگی!
یونگی: یا خدا من رفتم بای پرستار پارک
اهیون: فاز پرستار پارک و دکتر مین شما دوتا چی بود؟
جیمین: هیچی اهیون میشه بیرون منتظر باشی تا من لباسامو تا کنم بذارم توی کمد
اهیون: جلوی در منتظرم
اون پسره ی لعنتی چی گفت ؟ شاید داشت شوخی میکرد ولی چرا الان قلب فا..کی جیمین باید تند تند بزنه ؟ مگه چی شده؟ "اصلا نمیفهمم" جیمین توی ذهنش فکر کرد و لباسش رو توی کمد گذاشت و درشو بست . توی آینه به خودش نگاهی انداخت. از وقتی چهیونگ رفته بود کسی نبود موهاشو هرروز شونه کنه یا موهاشو بکشه. هرروز مجبورش کنه که براش به داستانو بخونه هرچقدر هم تکراری بود ولی اون داستان خودشون بود مال جیمین و رزی. جیمین اون اسم رو به چهیونگ داد چون به نظرش چهیونگ شبیه رز هست خوشگل و زیبا. میشه زمان رو برگردوند؟ به اون روزی که رزی فقط ۳ سالش بود و خانواده چهار نفرشون باهم بودن؟ مامانش خوشحال بود . باباش نگرانی نداشت و خواهرش لبخند از ته دل میزد بدون هیچ ناراحتی .با صدای در به خودش اومد
اهیون: جیمین شی تموم نشده
جیمین : اومدم اهیونا
..........................................
Continues...
جیمین: فکر کنم توی این بیمارستان کسی یاد نگرفته با در زدن وارد جایی بشه بابا شاید دو نفر داشتن س.ک.س میکردن شما باید مزاحم بشید
اهیون: اووو جیمین شی تو از چیزی که فکر میکردم منحرف تریا زشته جلوی یه دختر ۱۸ ساله راجبش حرف بزنیا
یونگی: اینو دختری میگه که خودش هر روز توی تایم استراحت فیلم های آموزشی س.ک.س میبینه
اهیون: یونگی!
یونگی: یا خدا من رفتم بای پرستار پارک
اهیون: فاز پرستار پارک و دکتر مین شما دوتا چی بود؟
جیمین: هیچی اهیون میشه بیرون منتظر باشی تا من لباسامو تا کنم بذارم توی کمد
اهیون: جلوی در منتظرم
اون پسره ی لعنتی چی گفت ؟ شاید داشت شوخی میکرد ولی چرا الان قلب فا..کی جیمین باید تند تند بزنه ؟ مگه چی شده؟ "اصلا نمیفهمم" جیمین توی ذهنش فکر کرد و لباسش رو توی کمد گذاشت و درشو بست . توی آینه به خودش نگاهی انداخت. از وقتی چهیونگ رفته بود کسی نبود موهاشو هرروز شونه کنه یا موهاشو بکشه. هرروز مجبورش کنه که براش به داستانو بخونه هرچقدر هم تکراری بود ولی اون داستان خودشون بود مال جیمین و رزی. جیمین اون اسم رو به چهیونگ داد چون به نظرش چهیونگ شبیه رز هست خوشگل و زیبا. میشه زمان رو برگردوند؟ به اون روزی که رزی فقط ۳ سالش بود و خانواده چهار نفرشون باهم بودن؟ مامانش خوشحال بود . باباش نگرانی نداشت و خواهرش لبخند از ته دل میزد بدون هیچ ناراحتی .با صدای در به خودش اومد
اهیون: جیمین شی تموم نشده
جیمین : اومدم اهیونا
..........................................
Continues...
۱.۲k
۱۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.