painful love part 34
وسط سالن راه میرفتن خیلی کیوت بودن ولی....ولی انگار دختره
ولی آخه خیلی شبیه هم بودن و شبیه یکی هم می زد
تا به خودم اومدم صدای آهنگ ملایمی پخش شده بود کسایی که توی حیاط بودن اومدن سالن و سوا پشت میکروفن رفت صداشو صاف کرد و گفت
سوا:اول از همه خوشحالم که همتون موفق شدین و البته از همه استاد ها ممنونم همتونو خیلی دوست دارم لطفا راحت باشین الانم موسیقی روشنه هرکسی خواست حتمی برقصه...
اینو گفت و اومد طرفم
سوا:واییی سوجین میخوام برقصم
از این همه بچه بودنش خندم میگرفت
+چرا دیونه بازی درمیاری برو با سوجون برقص دیگه
سوا:ها...امم البته اون باید به من پیشنهاد رقصو بده نه من
+خوشحالم که ایندفعه مغزت خوب کار کرد
سوا:سوجینا
+شوخی بود جدی نگیر
به وسط سالن که پر شده بود از دختر پسرایی که میرقصیدن ولی با سوزش دستم که فک کنم دیگه از جاش کنده شده باشه
+چیهه؟چته
سوا:سوجین..سوجین..سوجین الان..الان سوجون داره میاد طرفمون
+کو؟ها ارع ارع ارع داره میاد لطفا ضایع بازی درنیار
سوا:باش
☆سلام خانما چطورین؟
+سلام مرسی
به سوا که لبخند ضایع کننده ای زده بود نگاه کردم چرا دروغ بگم او بارم بود که اینطوری دیدمش اینکه همیشه با سوجون راحت بود نمیدونم چشه با دستم به آرنجش زدم و زیر لب کفتم
+سوا..سوا به خودت بیا
انگار تازه به خودش اومده بود
سوا:سلام...
☆اوهوم...چقدر خوب میرقصن
سرمو تکون دادم
☆خوب اگه...ماهم...بریم..اونجا..برقصیم...خوب میشه
سوا:با کی؟
+شت...سوا چی میگی(توی دلش)
☆خوب...با شما
سوا:عامم چرا که نه...
دست همو گرفتن و رفتن وسط
منم توی اون همه آدم چشم دنبال جیمین بود نتونستم پیداش کنم
رفتم حیاط اونجاهم هنوز دختر پسر بودن..ولی چرا احساس میکردم چند نفر اینجا آشنا هستن؟
(فک نکنم بدونین کیو میگم ولی نقش فرعی بودن بخاطر همین زیاد ازشون خبری نیس دیگه فک کنم فهمیدین کیو میگم)
اوففف پس کجا رفته...نکنه بازم فرار کرده
دیگه ناامید شدم تا خواستم برگردم جلوم ظاهر شد جیغ خفه ای کشیدم
_چرا اومدی بیرون
+مَ..مگه باید از تو اجازه بگیرم
_کاری داشتی که اومدی بیرون
+من؟...نه
_پس چرا اومدی بیرون؟
+....
با لبخند خوشحال کننده و چشمای براقش بهم نگاه میکرد
+چیه؟
_هیچی(دستاشو تو جیبش کرده و با نگاه دخترکشش که عاشق اون لبخندش بودم بهم نگاه میکرد)
_بگو که برای من اومدی
+چی
_یااا خودتو نزن به اون راه بگو دیگه بگو خواستی ببینی من کجام
+خیر...گفتم که دیکه همه چی بین منو تو تموم شده
_اگه راستشو بگی یه سوپرایز برات دارم که حتمی خوشحال میشی
+چیکار میخوای بکنی که
_میخوام چندنفرو که خیلی وقته ندیدیشون رو بهت همینجا نشون بدم
+من هیچکسو توی دانشگاه نمیشناسم که خیلی وقت باشه ببینمشون
_از بچه های دانشگاه نیست
+پس چی؟
ولی آخه خیلی شبیه هم بودن و شبیه یکی هم می زد
تا به خودم اومدم صدای آهنگ ملایمی پخش شده بود کسایی که توی حیاط بودن اومدن سالن و سوا پشت میکروفن رفت صداشو صاف کرد و گفت
سوا:اول از همه خوشحالم که همتون موفق شدین و البته از همه استاد ها ممنونم همتونو خیلی دوست دارم لطفا راحت باشین الانم موسیقی روشنه هرکسی خواست حتمی برقصه...
اینو گفت و اومد طرفم
سوا:واییی سوجین میخوام برقصم
از این همه بچه بودنش خندم میگرفت
+چرا دیونه بازی درمیاری برو با سوجون برقص دیگه
سوا:ها...امم البته اون باید به من پیشنهاد رقصو بده نه من
+خوشحالم که ایندفعه مغزت خوب کار کرد
سوا:سوجینا
+شوخی بود جدی نگیر
به وسط سالن که پر شده بود از دختر پسرایی که میرقصیدن ولی با سوزش دستم که فک کنم دیگه از جاش کنده شده باشه
+چیهه؟چته
سوا:سوجین..سوجین..سوجین الان..الان سوجون داره میاد طرفمون
+کو؟ها ارع ارع ارع داره میاد لطفا ضایع بازی درنیار
سوا:باش
☆سلام خانما چطورین؟
+سلام مرسی
به سوا که لبخند ضایع کننده ای زده بود نگاه کردم چرا دروغ بگم او بارم بود که اینطوری دیدمش اینکه همیشه با سوجون راحت بود نمیدونم چشه با دستم به آرنجش زدم و زیر لب کفتم
+سوا..سوا به خودت بیا
انگار تازه به خودش اومده بود
سوا:سلام...
☆اوهوم...چقدر خوب میرقصن
سرمو تکون دادم
☆خوب اگه...ماهم...بریم..اونجا..برقصیم...خوب میشه
سوا:با کی؟
+شت...سوا چی میگی(توی دلش)
☆خوب...با شما
سوا:عامم چرا که نه...
دست همو گرفتن و رفتن وسط
منم توی اون همه آدم چشم دنبال جیمین بود نتونستم پیداش کنم
رفتم حیاط اونجاهم هنوز دختر پسر بودن..ولی چرا احساس میکردم چند نفر اینجا آشنا هستن؟
(فک نکنم بدونین کیو میگم ولی نقش فرعی بودن بخاطر همین زیاد ازشون خبری نیس دیگه فک کنم فهمیدین کیو میگم)
اوففف پس کجا رفته...نکنه بازم فرار کرده
دیگه ناامید شدم تا خواستم برگردم جلوم ظاهر شد جیغ خفه ای کشیدم
_چرا اومدی بیرون
+مَ..مگه باید از تو اجازه بگیرم
_کاری داشتی که اومدی بیرون
+من؟...نه
_پس چرا اومدی بیرون؟
+....
با لبخند خوشحال کننده و چشمای براقش بهم نگاه میکرد
+چیه؟
_هیچی(دستاشو تو جیبش کرده و با نگاه دخترکشش که عاشق اون لبخندش بودم بهم نگاه میکرد)
_بگو که برای من اومدی
+چی
_یااا خودتو نزن به اون راه بگو دیگه بگو خواستی ببینی من کجام
+خیر...گفتم که دیکه همه چی بین منو تو تموم شده
_اگه راستشو بگی یه سوپرایز برات دارم که حتمی خوشحال میشی
+چیکار میخوای بکنی که
_میخوام چندنفرو که خیلی وقته ندیدیشون رو بهت همینجا نشون بدم
+من هیچکسو توی دانشگاه نمیشناسم که خیلی وقت باشه ببینمشون
_از بچه های دانشگاه نیست
+پس چی؟
۵.۵k
۱۰ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.