پارت ۵
پارت ۵
سمت خونه حرکت کردم وقتی رسیدیم سادیا هم با تاکسی رسید
سادیا:منو ب امون خدا ول کردین رفت ها رسما
سودا:غر نزن حالا
سادیا:خاهر و زن استاد چ خوشگل بودن بچ اشو ندیدی دلت میخاست بخوریش بس ک شیرین بود
وارد خونه شدیم دخترا ناهار آماده کردن ی دوش گرفتم لباس راحتی زمستونه سبز رنگمو پوشیدم از اتاق زدم بیرون
سادیا:سودا یکم ناخوش احواله
سودا:سادیا میزنمتا میگم خوبم
ستین:خو حالا دعوا نکنید توله سگا سریع ب هم میپرن راستی الان استاد دعوتمون کرد خونه اشون واس شب
سودا:من نمیام شماها برین میخام یکم تنا باشم
سادیا:متاسفانه نمیتونم بدون ی قولم برم دوقلو ها همیشه همه جا با همن خدت برو
ستین:خب منم نمیرم تنایی پس الان زنگ میزنم میگم نمیتونیم بیایی تازه گفتش رهام و امیر هم هستن جرعت دارین الان بگین میاین تخ/مه سگا
سادیا:حالا ک خوب فکرش میکنم چرا نریم ها توله توهم باید بیایی
سودا:باش
میزو چیدیم و ناهارو خوردیم
ستین:انگار یادتون رفته من بزرگتون کردما
سودا:سادیا یادش میرع ن توی خیابون توی جوب پیداش کردیم یادش میره فک میکنه توی همون جوب بزرگ شده
سادیا:زیاد حرف میزنیا اگ من توی جوب پیدا کردین تو هم بودی دیگ یادت رفته ما دوقلویم
ستین:من میرم استراحت میکنم نزدیکای شب آماده شید میریم
سادیا:حله دادا
سودا:هوم باش فقط زود نمیریم شام میخوریم دیگ میریم
ستین:خنگ برا شام دعوت شدیما اگ بخایین بعد شام میریم
سادیا:ن همون شام میریم دیگ مردم بس ک دستپخت خدمو سودا رو خوردم ی بارم دستپخت خاهر و زن استاد بخوریم ببینیم چ میکنن
سودا:آخه زشته برا شام بریم
سادیا:تو خفه تو میخایی از امیر دور باشی برا شام میریم
ستین:بعد شام میریم تمام
ویوی سودا
بعد اینک ستین رفت بخابه سادیا شروع کرد ب غر زدن
سادیا:نمیدونم چرا ستین تو رو بیشتر از من دوست داره
سودا:یکم درک کن حالم خوب نیست ب زور دارم میام نمیتونم بیشتر از دو ساعت با اون امیر دروغ گو ی جا باشم
سادیا:عه امیر کجاش دروغ گوعه پنهون کرده درست حق هم داره توقع داری بیاد بیماریشو جار بزنه بگ من نمیتونم بابا بشم و تحت درمانم دکترا هم هر کاری میکنن نمیتونن باعث بشن ک بچ دار بشه با خانم آینده اش مشکلت اینه زارت
سودا:ن قضیع پریا رو ازم پنهون کرد واس اونم دلیل بیار قانع ام کن دیگ
سادیا:خدایااااا اینو ببینا آخه گذشته امیر ب کسی ربطی نداره بخاد پریا نامزدش باشه یا دوست دخترش ب تو چ الان مهمه ک تو رو انتخاب کرده خره با من بحث نکن من حرف نمیزنم ک تو رو قانع کنم دارم حقو میگم
ویوی رهام
با امیر داشتیم برگشتیم خونه ک حرف نمیزد و این معلوم بود حالش شده
سمت خونه حرکت کردم وقتی رسیدیم سادیا هم با تاکسی رسید
سادیا:منو ب امون خدا ول کردین رفت ها رسما
سودا:غر نزن حالا
سادیا:خاهر و زن استاد چ خوشگل بودن بچ اشو ندیدی دلت میخاست بخوریش بس ک شیرین بود
وارد خونه شدیم دخترا ناهار آماده کردن ی دوش گرفتم لباس راحتی زمستونه سبز رنگمو پوشیدم از اتاق زدم بیرون
سادیا:سودا یکم ناخوش احواله
سودا:سادیا میزنمتا میگم خوبم
ستین:خو حالا دعوا نکنید توله سگا سریع ب هم میپرن راستی الان استاد دعوتمون کرد خونه اشون واس شب
سودا:من نمیام شماها برین میخام یکم تنا باشم
سادیا:متاسفانه نمیتونم بدون ی قولم برم دوقلو ها همیشه همه جا با همن خدت برو
ستین:خب منم نمیرم تنایی پس الان زنگ میزنم میگم نمیتونیم بیایی تازه گفتش رهام و امیر هم هستن جرعت دارین الان بگین میاین تخ/مه سگا
سادیا:حالا ک خوب فکرش میکنم چرا نریم ها توله توهم باید بیایی
سودا:باش
میزو چیدیم و ناهارو خوردیم
ستین:انگار یادتون رفته من بزرگتون کردما
سودا:سادیا یادش میرع ن توی خیابون توی جوب پیداش کردیم یادش میره فک میکنه توی همون جوب بزرگ شده
سادیا:زیاد حرف میزنیا اگ من توی جوب پیدا کردین تو هم بودی دیگ یادت رفته ما دوقلویم
ستین:من میرم استراحت میکنم نزدیکای شب آماده شید میریم
سادیا:حله دادا
سودا:هوم باش فقط زود نمیریم شام میخوریم دیگ میریم
ستین:خنگ برا شام دعوت شدیما اگ بخایین بعد شام میریم
سادیا:ن همون شام میریم دیگ مردم بس ک دستپخت خدمو سودا رو خوردم ی بارم دستپخت خاهر و زن استاد بخوریم ببینیم چ میکنن
سودا:آخه زشته برا شام بریم
سادیا:تو خفه تو میخایی از امیر دور باشی برا شام میریم
ستین:بعد شام میریم تمام
ویوی سودا
بعد اینک ستین رفت بخابه سادیا شروع کرد ب غر زدن
سادیا:نمیدونم چرا ستین تو رو بیشتر از من دوست داره
سودا:یکم درک کن حالم خوب نیست ب زور دارم میام نمیتونم بیشتر از دو ساعت با اون امیر دروغ گو ی جا باشم
سادیا:عه امیر کجاش دروغ گوعه پنهون کرده درست حق هم داره توقع داری بیاد بیماریشو جار بزنه بگ من نمیتونم بابا بشم و تحت درمانم دکترا هم هر کاری میکنن نمیتونن باعث بشن ک بچ دار بشه با خانم آینده اش مشکلت اینه زارت
سودا:ن قضیع پریا رو ازم پنهون کرد واس اونم دلیل بیار قانع ام کن دیگ
سادیا:خدایااااا اینو ببینا آخه گذشته امیر ب کسی ربطی نداره بخاد پریا نامزدش باشه یا دوست دخترش ب تو چ الان مهمه ک تو رو انتخاب کرده خره با من بحث نکن من حرف نمیزنم ک تو رو قانع کنم دارم حقو میگم
ویوی رهام
با امیر داشتیم برگشتیم خونه ک حرف نمیزد و این معلوم بود حالش شده
۲.۱k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.