زنه بابای یه پسر همسن خودم شدم(2)part
بدون جواب به پسرش دستمو کشید و برد داخل اتاقش
=امشب اینجا میخوابی
_ن..نمیشه چندروز اجازه بدید عادت کنم؟
=هووففف میتونی بری اتاق بغلی
تعظیمی کردن و با پاهای لرزون اومدم بیرون
ساکمو دنبال خودم کشیدم
وارد اتاق کناری شدم
لباسامو عوض کردم تا جایی که میتونستم لباسای پوشیده پوشیدم
یه لباس آستین بلند و شلوار بلند پوشیدم
وقتی اومدم بیرون پسر اون یارو رو دیدم
که داشت با تلفن حرف میزد
و داد میزد
با ترس رفتم جلو از پرسیدم
_ب..ببخشید کتابخونه کجاست
توجهی نکرد
زدم روی شونش
که برگشت و یه سیلی خوابوند تو گوشم
+توی احمق نمیدونی وقتی دارم با تلفن حرف میزنم باید خفه شی؟
با بهت و چشمای اشکی تو چشماش نگاه میکردم صورتمو گرفته بودم جاش میسوخت
تا قیافمو دید
+ام چیزه ببخشید از قصد نبود کنترلمو از دست دادم
با عصبانیت توی چشماش نگاه کردم
و نیشخندی زدم
_همتون مثل همید همتون منو زجر میدید
+م..من واقعا متاسفم
لبخندی غمگینی زدم و گفتم
_اشکال نداره عادت کردم
منتظر جوابش نموندم و رفتم داخل اتاقم
جیمین ویو
عجب غلطی کردمااا
دختره ی لوس
موهامو بهم ریختم و روی صندلی نشستم و دستامو روی صورتم گذاشتم
کاتلین ویو
صبح از جام بلند شدم متوجه یه جای نا آشنا شدم که همچیو یادم اومد دوباره سرمو انداختم پایین و لبخندی زدم
_اشکال نداره بالاخره تموم میشه نگران نباش
شرطام برای پارت بعد
۲۰ تا لایک
#جونگ_کوک #جیمین #تهیونگ #جیهوپ
#شوگا #جین #نامجون #بی_تی_اس
#بلک_پینک #ایتزی #توایس #استری_کیدز
#فیک #داستان #رمان
=امشب اینجا میخوابی
_ن..نمیشه چندروز اجازه بدید عادت کنم؟
=هووففف میتونی بری اتاق بغلی
تعظیمی کردن و با پاهای لرزون اومدم بیرون
ساکمو دنبال خودم کشیدم
وارد اتاق کناری شدم
لباسامو عوض کردم تا جایی که میتونستم لباسای پوشیده پوشیدم
یه لباس آستین بلند و شلوار بلند پوشیدم
وقتی اومدم بیرون پسر اون یارو رو دیدم
که داشت با تلفن حرف میزد
و داد میزد
با ترس رفتم جلو از پرسیدم
_ب..ببخشید کتابخونه کجاست
توجهی نکرد
زدم روی شونش
که برگشت و یه سیلی خوابوند تو گوشم
+توی احمق نمیدونی وقتی دارم با تلفن حرف میزنم باید خفه شی؟
با بهت و چشمای اشکی تو چشماش نگاه میکردم صورتمو گرفته بودم جاش میسوخت
تا قیافمو دید
+ام چیزه ببخشید از قصد نبود کنترلمو از دست دادم
با عصبانیت توی چشماش نگاه کردم
و نیشخندی زدم
_همتون مثل همید همتون منو زجر میدید
+م..من واقعا متاسفم
لبخندی غمگینی زدم و گفتم
_اشکال نداره عادت کردم
منتظر جوابش نموندم و رفتم داخل اتاقم
جیمین ویو
عجب غلطی کردمااا
دختره ی لوس
موهامو بهم ریختم و روی صندلی نشستم و دستامو روی صورتم گذاشتم
کاتلین ویو
صبح از جام بلند شدم متوجه یه جای نا آشنا شدم که همچیو یادم اومد دوباره سرمو انداختم پایین و لبخندی زدم
_اشکال نداره بالاخره تموم میشه نگران نباش
شرطام برای پارت بعد
۲۰ تا لایک
#جونگ_کوک #جیمین #تهیونگ #جیهوپ
#شوگا #جین #نامجون #بی_تی_اس
#بلک_پینک #ایتزی #توایس #استری_کیدز
#فیک #داستان #رمان
۴۲.۳k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.