فیک آقای خشن قسمت ۶۰
یکسال گذشت و آنوشا کوچولو یکساله شده بود موهای فرفری طلایی چشماش عسلی همیشه دلش میخواست ماریسا بغلش کنه و آشپزی کنه به ماریسا میگفت مامان به جون کوک میگفت بابا اما به تهیونگ میگفت ته ته ذوق میکرد
ماریسا مشغول آشپزی بود و آنوشا کوچولو تو بغلش و جون کوک اومد خونه دید همه جا مرتب شده و بوی غذا پیچیده آنوشا رفت تو بغل جون کوک ماریسا بهش آب پرتقال داد تا سرحال بشه و بعد گفت جون کوک میخوام بهت بگم یکسال من نامزدتم نمیخوای عقدکنیم عروسی بگیری برام
جون کوک یه لبخند ریلکس زد و گفت اینجوری بهتره نیست رفت لباس عوض کنه
ماریسا گفت ای خدااااا تهیونگ و کوکی اومدن خسته و کوفته ماریسا براشون اب پرتقال داد و خوردن کوکی سر ماریسا بوسید و گفت ممنونم ازت آنوشا کوچولو پرید بغل کوکی بوسش کرد کوکی رو برد باهاش بازی کنه تهیونگ هم لباس عوض کرد اومد سفره انداخت
ماریسا مشغول آشپزی بود و آنوشا کوچولو تو بغلش و جون کوک اومد خونه دید همه جا مرتب شده و بوی غذا پیچیده آنوشا رفت تو بغل جون کوک ماریسا بهش آب پرتقال داد تا سرحال بشه و بعد گفت جون کوک میخوام بهت بگم یکسال من نامزدتم نمیخوای عقدکنیم عروسی بگیری برام
جون کوک یه لبخند ریلکس زد و گفت اینجوری بهتره نیست رفت لباس عوض کنه
ماریسا گفت ای خدااااا تهیونگ و کوکی اومدن خسته و کوفته ماریسا براشون اب پرتقال داد و خوردن کوکی سر ماریسا بوسید و گفت ممنونم ازت آنوشا کوچولو پرید بغل کوکی بوسش کرد کوکی رو برد باهاش بازی کنه تهیونگ هم لباس عوض کرد اومد سفره انداخت
۱.۷k
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.