سناریو (درخواستی)
ویو وسط عملیات بچه تون که ۵سالشه میاد و میگه دارین چیکار میکنین
نامجون:با صدا بچه هر دوتا تون به سمتش برگشتین و نامجون خیلی زود پتو روت میزاره و میره کنار بچه و بهش میگه که فقط داشتید بازی میکردید(آره بازی )
جین:در و قفل کرده بود که با صدای بچه سریع لباساتون و پوشید و به سمت بچه رفتید که بچه میگه داشتید چیکار میکردید جینم میگه داشتیم برای صورت هندسام من دعوا میکردیم و بچه بیخیال میشه میره دوباره میخوابه
شوگا:(ایشون با تختش ازدواج کرده و بچه ی ندارن🥲😅)
هوسوک:سریع به سمت بچه میاره و چشماش و میگیره تا تو لباست و بپوشی بعدشم به بچه میگه که داشتید جن میکشتید
جیمین:(ایشون برای امنیت بیشتر به بچه قرصِ خواب آور داده و بچه اصلا به اتاقتون نرفته)
تهیونگ:بدون اینکه به بچه توجه کنه ادامه میده که خود بچه میره
کوک:متوجه ی بچه نشده بودید و بچه داشت بهتون نگاه میکرد بعد از اینکه کارتون تموم شد فهمیدین که بچه داشته شما رو نگاه میکرده جونکوکم برای اینکه بچه سوالی دیگه ی نپرسه بهش شیر موز میده که ساکت باشه بچه هم دیگه سوالی نمیپرسه
چطور شد میدونم یکم بد شد ولی امیدوارم خوشت بیاد
نامجون:با صدا بچه هر دوتا تون به سمتش برگشتین و نامجون خیلی زود پتو روت میزاره و میره کنار بچه و بهش میگه که فقط داشتید بازی میکردید(آره بازی )
جین:در و قفل کرده بود که با صدای بچه سریع لباساتون و پوشید و به سمت بچه رفتید که بچه میگه داشتید چیکار میکردید جینم میگه داشتیم برای صورت هندسام من دعوا میکردیم و بچه بیخیال میشه میره دوباره میخوابه
شوگا:(ایشون با تختش ازدواج کرده و بچه ی ندارن🥲😅)
هوسوک:سریع به سمت بچه میاره و چشماش و میگیره تا تو لباست و بپوشی بعدشم به بچه میگه که داشتید جن میکشتید
جیمین:(ایشون برای امنیت بیشتر به بچه قرصِ خواب آور داده و بچه اصلا به اتاقتون نرفته)
تهیونگ:بدون اینکه به بچه توجه کنه ادامه میده که خود بچه میره
کوک:متوجه ی بچه نشده بودید و بچه داشت بهتون نگاه میکرد بعد از اینکه کارتون تموم شد فهمیدین که بچه داشته شما رو نگاه میکرده جونکوکم برای اینکه بچه سوالی دیگه ی نپرسه بهش شیر موز میده که ساکت باشه بچه هم دیگه سوالی نمیپرسه
چطور شد میدونم یکم بد شد ولی امیدوارم خوشت بیاد
۲.۷k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.