رمان ازدواج اجباری پارت 30
رایوو الان
بعد از اینک جیهویپ اومد بهم سر زد جیمین هم اومد
جیمین _ خواهر حالت چطوری بدک نیستم ولی خوب میشم با لخند بی جونی
جیمین _ با لبخند معلوم خوب میشی
ویو ات
از وقتی مریض شدم اصلن رفتم بیرون خورشید بعد از اون هم ندیدم دلم میخاست برم بیرون یکم به جیمین گفتم
جیمین دوست دارم یکم برم بیرون هوا بخورم
جیمین_ بزار از دکتر بپرسم چی میگه
بعد چند دقیقه جیمین گفت دکتر راضی شد
منم از تخت پا شدم رفتیم بیرون تو بیمارستا داشتیم درو میزدیم
به خورشید نگاه میکردم دو سال شده ندیدمش گریم گرفتت جیمین وقتی منو دید که داشتم گریه میکردم اونم گریش گرفت به جیمین گفتم روز هاا چقدر زود گذاشتن و همه چی تموم شد وقتی این حرف زدم دیگ هیچی نفهمیدم هیچی نمییدم
جیمین _ ات افتاد زمین منم اومدم بالا سرش گرفتمش بردمش داخل به دکترا گفتم که بیان اون بردن تو یک اتاقی
یکشون اومد بیرون
دکتر_ متسافانه ات مرد
جیمین _ با این حرفش گریم گرفت
ویو تهیونگ
از همه چی با خبر بودم فهمیدم که جونگکوک خودشو کشت پس از جونگکوک خالیم راحت شد خاستم اتو هم بکشم برا همین ای خدمتکار خونشون فرستادم هر ماه بهش سم میداد امروز خبرش بهم رسید که ات مرد
انتقام خواهرمو و مامانمو از همشون گرفتم الان دیگ میتونم با خال راحت بخابم
خلاصش بعد از این همه اتفاق
جهویپ خودشو زنش و بچه هاش میرن ای کشور دیگ
جیمین و یونا با هم خوش زندگی میکردن
تهیونگ از شدتت تنهایی خودشو میکشه
خلاصش 😭😂تموم شد
بعد از اینک جیهویپ اومد بهم سر زد جیمین هم اومد
جیمین _ خواهر حالت چطوری بدک نیستم ولی خوب میشم با لخند بی جونی
جیمین _ با لبخند معلوم خوب میشی
ویو ات
از وقتی مریض شدم اصلن رفتم بیرون خورشید بعد از اون هم ندیدم دلم میخاست برم بیرون یکم به جیمین گفتم
جیمین دوست دارم یکم برم بیرون هوا بخورم
جیمین_ بزار از دکتر بپرسم چی میگه
بعد چند دقیقه جیمین گفت دکتر راضی شد
منم از تخت پا شدم رفتیم بیرون تو بیمارستا داشتیم درو میزدیم
به خورشید نگاه میکردم دو سال شده ندیدمش گریم گرفتت جیمین وقتی منو دید که داشتم گریه میکردم اونم گریش گرفت به جیمین گفتم روز هاا چقدر زود گذاشتن و همه چی تموم شد وقتی این حرف زدم دیگ هیچی نفهمیدم هیچی نمییدم
جیمین _ ات افتاد زمین منم اومدم بالا سرش گرفتمش بردمش داخل به دکترا گفتم که بیان اون بردن تو یک اتاقی
یکشون اومد بیرون
دکتر_ متسافانه ات مرد
جیمین _ با این حرفش گریم گرفت
ویو تهیونگ
از همه چی با خبر بودم فهمیدم که جونگکوک خودشو کشت پس از جونگکوک خالیم راحت شد خاستم اتو هم بکشم برا همین ای خدمتکار خونشون فرستادم هر ماه بهش سم میداد امروز خبرش بهم رسید که ات مرد
انتقام خواهرمو و مامانمو از همشون گرفتم الان دیگ میتونم با خال راحت بخابم
خلاصش بعد از این همه اتفاق
جهویپ خودشو زنش و بچه هاش میرن ای کشور دیگ
جیمین و یونا با هم خوش زندگی میکردن
تهیونگ از شدتت تنهایی خودشو میکشه
خلاصش 😭😂تموم شد
۵.۲k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.