وقتی دلیل خنده هاش میشی ولی.. part ¹
لبخندی زدی و بعد کمی مکث سرتو پایین انداختی،حس جالب و قشنگی بود که جونگ کوک همچین درخواستی داشت..جونگ کوک از مکثت خندید و گف
_:این یعنی اوکیه دیگع؟!
دوباره خندیدی و سرتو بالا آوردی، به چشمای گرد و درخشان جونگ کوک خیره شدی و گفتی
+:ولی من خیلی وقت ندارم..
_:یعنی ردم کردی الان؟!
+:نع بابا چرا باید رد کنم؟!
اینو گفتی و بعد از چند ثانیه دستتو روی دهانت گذاشتی،جونگ کوک از حرف و بعد ریکشنت خندید و به همون حالت کع دستت روی دهانت بود،بغلت کرد...
_:حتی اگع وقت نداشته باشی هم،من به دیدنت میام!!
سرتو بالا آوردی،بهش خیره شدی و بعد از چند ثانیه ازش جدا شدی...
+:من دیگع باید برم،پس بعدا میبینمت..
و بعد روبه مادرش کردی و گفتی:خدانگهدار خانم جئون!!
مادرش:خدانگهدار خانم دکتر!!
با خوشحالی به سمت ساختمون بیمارستان میرفتی کع گوشیت زنگ خورد..با دیدن شماره دکتر لی روی گوشی،برای یه لحظه چشماتو بستی،نفس عمیق کشیدی درحالی کع خودتو آماده میکردی کع داد و بیداد و غر زدناشو بشنوی جواب دادی..
دکتر لی*:کجایی ا.ت؟!
+:مشکلی پیش اومده استاد؟!
*:من سوالم اینجاست چرا همیشه باید دنبالت بگردم؟!
+:متاسفم استاد الان میام
و بعد قطع کردن گوشی،با عجله وارد ساختمان بیمارستان شدی..
(چند روز بعد)
>>>>>>____________<<<<<<
ادامه دارع
_:این یعنی اوکیه دیگع؟!
دوباره خندیدی و سرتو بالا آوردی، به چشمای گرد و درخشان جونگ کوک خیره شدی و گفتی
+:ولی من خیلی وقت ندارم..
_:یعنی ردم کردی الان؟!
+:نع بابا چرا باید رد کنم؟!
اینو گفتی و بعد از چند ثانیه دستتو روی دهانت گذاشتی،جونگ کوک از حرف و بعد ریکشنت خندید و به همون حالت کع دستت روی دهانت بود،بغلت کرد...
_:حتی اگع وقت نداشته باشی هم،من به دیدنت میام!!
سرتو بالا آوردی،بهش خیره شدی و بعد از چند ثانیه ازش جدا شدی...
+:من دیگع باید برم،پس بعدا میبینمت..
و بعد روبه مادرش کردی و گفتی:خدانگهدار خانم جئون!!
مادرش:خدانگهدار خانم دکتر!!
با خوشحالی به سمت ساختمون بیمارستان میرفتی کع گوشیت زنگ خورد..با دیدن شماره دکتر لی روی گوشی،برای یه لحظه چشماتو بستی،نفس عمیق کشیدی درحالی کع خودتو آماده میکردی کع داد و بیداد و غر زدناشو بشنوی جواب دادی..
دکتر لی*:کجایی ا.ت؟!
+:مشکلی پیش اومده استاد؟!
*:من سوالم اینجاست چرا همیشه باید دنبالت بگردم؟!
+:متاسفم استاد الان میام
و بعد قطع کردن گوشی،با عجله وارد ساختمان بیمارستان شدی..
(چند روز بعد)
>>>>>>____________<<<<<<
ادامه دارع
۳.۷k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.