فیک عشق قدیمی
فیک عشق قدیمی
پارت ¹⁷
پرش زمانی، اخر هفته:
ویو ات
تام: مامان
ات: جانم
تام: با یونا حرف زدیم تصمیم گرفتیم بریم رستوران
ات: خب این که خیلی خوبه
تام: اوممم نه خب یعنی خوبه ولی خانواده هامون هم باید بیان
ات: ها؟
تام: و.واسه امشب ا.اماده باش بریم
ات: ب.باشه "اروم"
با حرفی که تام زد یخورده بهم ریختم، بعد از نوزده ۲۰ سال دوری چه حرفی داشتیم بزنیم، اونم پیش زنش، هییی، دروغه بگم نارحت نیستم ازین که جورج خیلی راحت همچیو ول کردو رفت، چرا ناراحتم مخصوصا برای امشب، ولی.... . ولی نباید بزارم امشب یدونه پسرم هیج کمبودی رو حس کنه، تا الان هیچی براش کم نذاشتیم، بعضی وقتا دیگه باید یه تلنگر به خودت بزنیو به احساساتت فکر نکنی، اون خیلی وقته فراموشت کرده و زن و بچه داره، من اونو همون سال ۲۰۰۴ به بعد دیگه نشناختم، چه امشب چه به بعد اون کسی جز یه غریبه نیست، فقط یه غریبه.....
لایک و کامنت یادتون نره کیوتا
__________________________
پارت ¹⁷
پرش زمانی، اخر هفته:
ویو ات
تام: مامان
ات: جانم
تام: با یونا حرف زدیم تصمیم گرفتیم بریم رستوران
ات: خب این که خیلی خوبه
تام: اوممم نه خب یعنی خوبه ولی خانواده هامون هم باید بیان
ات: ها؟
تام: و.واسه امشب ا.اماده باش بریم
ات: ب.باشه "اروم"
با حرفی که تام زد یخورده بهم ریختم، بعد از نوزده ۲۰ سال دوری چه حرفی داشتیم بزنیم، اونم پیش زنش، هییی، دروغه بگم نارحت نیستم ازین که جورج خیلی راحت همچیو ول کردو رفت، چرا ناراحتم مخصوصا برای امشب، ولی.... . ولی نباید بزارم امشب یدونه پسرم هیج کمبودی رو حس کنه، تا الان هیچی براش کم نذاشتیم، بعضی وقتا دیگه باید یه تلنگر به خودت بزنیو به احساساتت فکر نکنی، اون خیلی وقته فراموشت کرده و زن و بچه داره، من اونو همون سال ۲۰۰۴ به بعد دیگه نشناختم، چه امشب چه به بعد اون کسی جز یه غریبه نیست، فقط یه غریبه.....
لایک و کامنت یادتون نره کیوتا
__________________________
۳.۹k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.